بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب النور و پارک | صفحه ۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب النور و پارک

بریده‌هایی از کتاب النور و پارک

نویسنده:رینبو راول
امتیاز:
۴.۰از ۳۷۶ رأی
۴٫۰
(۳۷۶)
حق با النور بود. او هیچ‌وقت خوب به نظر نمی‌رسید. او مثل هنر بود و هنر هیچ‌گاه خوب به نظر نمی‌رسد؛ به نظر می‌رسد تنها باعث ایجاد حسی در شما می‌شود.
mehrsa
گفت: «من دوسِت ندارم پارک.» طوری این‌را گفت که برای یک لحظه، معنایی جز این نداشت. «من...» صدای النور ضعیف‌تر شد. «گاهی فکر می‌کنم دارم به‌خاطر تو زندگی می‌کنم.»
mehrsa
وقتی وارد خانه شدند، پدرش نگاهی به النور کرد و از او پرسید: «اینا لباساییه که این روزا بچه‌های باوقار و متین می‌پوشن؟» النور به پیراهن مردانه‌ی سفید و گشاد و دستمال‌گردن بته‌جقه‌ایِ ضخیم و شلوار مخمل‌کبریتیِ کهنه‌اش نگاه کرد و با قاطعیت گفت: «خب اینا خیلی قشنگ‌تر از لباس‌فرم مدرسه‌س.»
moonlight
«اوه! اون چشه؟ شبیه کسیه که یکی رو واسه تفریح کُشته.» پارک سرش را چرخاند. النور بود. به او لبخند می‌زد. النور از آن خنده‌هایی داشت که در آگهی‌های خمیردندان می‌شد دید، طوری‌که تمام دندان‌ها معلوم می‌شود. پارک با خودش فکر کرد النور باید همیشه همین‌طور لبخند می‌زد و چهره‌اش را از حالت "عجیب" به "زیبا" تغییر می‌داد.
moonlight
آخه تو مرموز و ساکتی، یه چیزی تو مایه‌های"از اون نترس که های‌وهوی داره، از اون بترس که سر به تو داره"... بهش گفتم بعضی‌وقتا اونی که سر به تو داره، فقط سر به تو داره، نه چیز دیگه.
Aysan
قسمت دیوانه‌کننده این بود که النور می‌خواست پارک دوباره او را لمس کند. می‌خواست پارک همیشه او را لمس کند. حتا اگر باعث می‌شد پارک فکر کند او بیش از آن شبیه یک شیرماهی‌ست که بخواهد دوست‌دخترش بماند.
atena
«هیچ دلیلی نداره که فکر کنیم عشق‌مون به همدیگه یه روز تموم می‌شه... و همه دلیلی داریم که فکر کنیم تموم نمی‌شه.»
atena
اگر کسی نتواند زندگیِ خودش را نجات دهد، آیا زندگی‌اش اصلاً ارزش نجات‌دادن دارد؟
atena
آدم فکر می‌کند اگر کسی را محکم نگه دارد، به او نزدیک‌تر می‌شود. فکر می‌کند می‌تواند او را چنان محکم نگه دارد که وقتی رهایش می‌کند، همچنان او را حس کند؛ انگار او را روی بدنش حک کرده باشد.
atena
النور به‌شدت تلاش می‌کرد تحت تأثیر مهارت رانندگیِ پارک قرار نگیرد، ولی هر بار که او خط عوض می‌کرد، یا آینه‌ی عقب را دید می‌زد، النور حس می‌کرد الان است که غش کند.
shamim
بدون این‌که چیزی را لو بدهد، به النور خیره شد. به لطف ریچی همه‌ی آن‌ها در زمینه‌ی نگاه‌های خنثی مهارت داشتند؛ آن‌قدر که حتماً باید در مسابقات خانوادگیِ پوکر شرکت می‌کردند.
shamim
«تو یه خونواده‌ی پرجمعیت، همه خیلی نازک رشد می‌کنن؛ نازک مثل کاغذ. می‌فهمی؟»
نهال
النور هیچ‌وقت به خودکشی فکر نکرده بود، هرگز. ولی خیلی به دست‌کشیدن فکر می‌کرد؛ دست‌کشیدن از بعضی چیزها. به دویدن، تا این‌که دیگر توان دویدن نداشته باشد. به پریدن از جایی آن‌قدر بلند که هیچ‌وقت به زمین نرسد.
Oryx & Crake
دنیا چنان سریع می‌چرخید که او دیگر نمی‌دانست کجا ایستاده.
olivereader
«منم دارم همینو می‌گم، شاید بعدی وجود نداشته باشه.»
setare:|
«تو کی هستی؟» النور گفت: «من دوست‌دخترتم. از هرکی می‌خوای بپرس.» «نه... دوست‌دختر من ناراحت و ساکته و کاری می‌کنه که کل شب نگرانش باشم.»
نسیم رحیمی
پارک بازوی النور را گرفت. «هی! می‌خوام یه چیزی بهت نشون بدم.» و او را به‌سمت ورودیِ بعدی که بین یک درخت کاج و یک ماشین کاروان قرار داشت، کشید. «پارک این کار خلافه.» «نه نیست. پدربزرگ مادربزرگم این‌جا زندگی می‌کنن.» «چی می‌خوای بهم نشون بدی؟» «راستش هیچی. فقط می‌خواستم یه لحظه باهات تنها باشم.» او النور را برد پشت ورودی، جایی‌که پشت یک ردیف درخت و ماشین کاروان و گاراژ از دیدِ هر کسی پنهان شده بود. النور گفت: «واقعاً که!» پارک گفت: «می‌دونم. دفعه‌ی بعد فقط می‌گم "النور دنبالم بیا پایینِ این راهروی تاریک، می‌خوام ببوسمت."» النور چشم‌هایش را نچرخاند. نفس عمیقی کشید و بعد دهانش را بست. پارک داشت یاد می‌گرفت چطور حافظ امنیت او باشد. النور دستانش را بیش‌تر در جیب‌اش فرو برد و پارک دستانش را روی آرنج النور گذاشت. پارک گفت: «دفعه‌ی بعد فقط می‌گم "النور با من پشت این بوته‌ها شیرجه بزن. اگه نبوسمت دیوونه می‌شم."»
نیومون
«النور...» «پارک...» پارک گفت: «تو دوسَم نداری...» و با فشار، گوشیِ تلفن را به پایین‌ترین دنده‌اش کوبید. النور گفت: «من دوسِت ندارم پارک.» طوری این‌را گفت که برای یک لحظه، معنایی جز این نداشت. «من...» صدای النور ضعیف‌تر شد. «گاهی فکر می‌کنم دارم به‌خاطر تو زندگی می‌کنم.»
hazel grace
در کنار پارک، شرمی وجود ندارد. در کنار او تیرگی بی‌معناست. چون پارک خورشید است... خورشید؛ مناسب‌ترین واژه برای توصیف پارک.
Soheyla
«خوب من که توی پوست و قالب خودمم... چرا داریم راجع‌به من حرف می‌زنیم؟ داشتیم درباره‌ی تو حرف می‌زدیم.» پارک کمی صدایش را پایین آورد و گفت: «من ترجیح می‌دم درباره‌ی تو حرف بزنیم.»
A_

حجم

۲۷۶٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۴۰ صفحه

حجم

۲۷۶٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۴۰ صفحه

قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰
۷۰%
تومان