به ذهنم رسید که تمام عمر را به سنجیدن و مقایسه کردن میگذرانیم با این امید که ما را به واقعیتی انکارناپذیر برساند، بعد در زمان پیری متوجه میشویم که اینها فقط یکمشت قرارداد هستند، عهدنامههایی که امکان دارد هرلحظه پیمانهای دیگری جایگزین آنها شوند و مهم این است که به آنهایی که در شرایط متفاوت به نظرمان مطمئنتر میآیند تکیه کنیم.
rozhinism
اعتقاد داشت هر کاری را میتواند انجام دهد، فقط به این دلیل که با بازی، شکستهایش پنهان میشدند.
rozhinism
آه، چه خوب که آدمها عصبانی میشوند.
rozhinism
مدها کهنه میشوند و دنبال خود اثرات بیهودهای برای حامیانشان بهجا میگذارند.
rozhinism
با خودم گفتم نگران چه هستم؟ بهجای اضطراب باید افسرده باشم، بیشتر زندگیام را گذراندهام و دیگر دارم به خط پایان نزدیک میشوم.
rozhinism
اگر در جسم ماریو رازهای فیزیکی و شیمیایی با شادی پرخاشگرانهای نشان داده میشدند، در وجود من افسرده و بهطرز دردناکی محزون بودند، فعلوانفعالات و واکنشهایشان روزبهروز کندتر و پاسخ به آنها کمتر میشد مثل مشق شاگردی که علاقهای به درس خواندن ندارد.
rozhinism
همیشه تحتفشار و تشویش برای بهموقع به اتمام نرساندن این سفارش و آن طرح بودن و بعد رضایت اتمام کار بهخوبی و بهموقع، هیجانی بود که تصور زندگی بدون آن-سرانجام توانستم به خودم اعتراف کنم- برایم زجرآور بود. نه! نه!
rozhinism
«بعد بازی میکنیم؟»
«کار دارم.»
«همیشه باید کار کنی؟»
«همیشه.»
rozhinism
برای چند لحظه احساس کردم جزء ناچیزی از یک روند بسیار طولانی ازهمپاشیدگی هستم، ذرهای که بهزودی، به مواد آلی و غیرآلی که از ماقبل تاریخ در زمین یا عمق دریاها ایجاد شدهاند میپیوندم.
rozhinism
معلمها و استادان از ما میخواستند از واژههایی استفاده کنیم که به درد آن خیابانها نمیخوردند.
rozhinism