- طاقچه
- داستان و رمان
- رمان
- کتاب همزاد
- بریدهها
بریدههایی از کتاب همزاد
۳٫۹
(۳۷)
به فکر پیدا کردن عشق زودرس نباشید. عشاق به موقع خواهند آمد
Saeid Ghorbani
«خودتان میدانید یاکوف پتروویچ که زندگی بازی نیست.»
Saeid Ghorbani
گرگ تاوان گریهی گوسفندان را خواهد پرداخت
Saeid Ghorbani
انسان باید فقط به هنگام نیاز از ماسک استفاده کند مثلاً در کارناوالها و جشنهای بالماسکه. من جلوی مردم و در زندگی روزمره ماسک نمیزنم
Saeid Ghorbani
من فقط میخواهم این ایده را بسط دهم که افرادی که ماسک میزنند این روزها تعدادشان بسیار زیاد شده است و تشخیص انسانها از زیر ماسک بسیار دشوار است...
Saeid Ghorbani
هر آنچه حدس زده بود واقعیت داشت. همهی خیالات و تردیدهایش به واقعیت پیوست. نفسش بند آمده بود، سرش گیج میرفت. آن غریبه نیز با کلاه و کت جلوی او روی تختخواب نشسته بود. با لبخند کمرنگی به او چشمک زد و با تکان دادن سر دوستانه سلام کرد. آقای گولیادکین میخواست فریاد بکشد یا اعتراض کند، اما یارای آن را نداشت. موهایش سیخ شده بود و چیزی نمانده بود از شدت ترس از حال برود. بیدلیل هم نبود. او دوست شبانهاش را شناخته بود. او کسی جز خود آقای گولیادکین نبود، یک آقای گولیادکین دیگر. دقیقاً همانند خودش- درحقیقت کسی که از هر جهت همزاد نام دارد.
Saeid Ghorbani
او از دشمنانش، رنجها و آزارها و ضربات فراوان، از جیغ و فریاد پیرزنان هیجانزده، از آه و اوههای زنان و نگاههای مرگبار آندره فیلیپوویچ میگریخت. آقای گولیادکین مرده بود. یک مردهی کامل، به معنی کامل کلمه، و اگر هنوز توان دویدن داشت فقط در اثر یک معجزه بود. معجزهای که سرانجام خودش نیز ایمانش را نسبت به آن از دست میداد.
Saeid Ghorbani
«میگفتم باید مرا ببخشید، من در سخن گفتن ید طولایی ندارم. کریستیان ایوانوویچ، بههمین دلیل هم مثل دیگر مردم نیستم.»
Saeid Ghorbani
گرگ تاوان گریهی گوسفندان را خواهد پرداخت.
mohammad alimohamadi
در خانه ماندن برایتان اصلاً خوب نیست
Saleh Ghs
در این دنیای شلوغ و در میان مردم انسان باید بلد باشد پایکوبی کند
Martha'e Dark
آقای گولیادکین نه تنها از خود میگریخت بلکه میخواست محو شود، آرزو میکرد اصلاً وجود نداشته باشد و تبدیل به غبار شود
Tamim Nazari
با آن که برف، باران و توفان برف و مه و همهی عناصر بینام در زیر آسمان نوامبر پترزبورگ به آقای گولیادکین یورش بردند و به آن مرد درمانده رحم نکردند، به او فرصت آرامش ندادندو تا استخوانش نفوذ کردند، جلوی دیدش را گرفتند و از هرطرف مورد حملهاش قرار دادند راهش را بستند و آزارش دادند و با دشمنانش که آن روز و عصر و شب او را به تباهی کشیده بودند همدست شدند اما آقای گولیادکین نسبت به آخرین آزمون سرنوشتش نیز بیتفاوت ماند
Tamim Nazari
آدمهایی هستند که گمراهی را دوست ندارند وفقط در جشنهای بالماسکه نقاب بر چهره میزنند. عدهای هم میپندارند بالاترین اهداف بشر با پابر زمین کوفتن به دست میآید. بله، آقایان، برخی از آدمها هم نمیگویند خوشبختاند و از زندگی لذت میبرند مگر اینکه لباسهایشان مناسب باشد. سرانجام، افرادی هستند که دوست ندارند بیهدف به هرسو بدوند و سر از کار دیگران دربیاورند و فضولی کنند
Tamim Nazari
حالا دیگر آقای گولیادکین کمترین تردیدی نداشت که دیگر در سرزمین رؤیاها نیست، بلکه در شهر پترزبورگ و در آپارتمان خود در طبقهی چهارم ساختمان بزرگ در شستیلا و چنی به سر میبرد. پس از این کشف مهم چشمانش را با حالتی عصبی بست، انگار افسوس میخورد که از سرزمین رؤیاهایش بیرون آمده است. دلش میخواست برای یک دقیقه هم که شده به آنجا بازگردد. اما یک دقیقه بعد با یک خیز از رختخواب بیرون جست.
Tamim Nazari
حجم
۱۴۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه
حجم
۱۴۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه
قیمت:
۳۶,۰۰۰
تومان