لُووین میدانست که وقتی به مرگ فکر میکند، جوری با جانودل در آن غرق میشود که از رموز آن آگاهی پیدا کند. همچنین میدانست که بسیاری از متفکران بزرگی که آثارشان را در باب مرگ خواندهبود، در آن زمینه مطالعات فراوانی داشتهاند، اما حالا میدید که قطعاً حتی یکصدم چیزی را که کیتی و آگافیا دربارهٔ مرگ داشتند، عایدشان نشدهبود. هرقدر هم که آگافیا و کیتی باهم تفاوت داشتند، در این یکمورد کاملاً شبیه بودند. آنها بیتردید مفهوم زندگی و مرگ را میدانستند، هرچند از سؤالاتی که لُووین در این زمینه با آنها روبهرو میشد، چیزی سردرنمیآوردند، اما در مفهوم پدیدهٔ مرگ هیچ تردیدی نداشتند و نهفقط هردو در این مورد یکسان فکر میکردند، که نظرشان با میلیونها آدم دیگر کرهٔ زمین هم یکی بود. چرا که نه، آنها خیلی بهتر میدانستند مرگ چیست، چون بلد بودند بر بالین آدمی روبهموت چه باید بکنند،
سروناز