بریده‌هایی از کتاب مردی که می خندد

تاریکی بر آسمان غلبه کرد و چون چادری کشتی را پوشانید، برف ‌‌به آرامی شروع به باریدن کرد. قطعات برف فرو می‌ریختند گویی ارواحی نزدیک می‌شوند

اورسوس با لحن جدی گفت: ـ آهای! خوشبختی شماها تخلف از قانون عمومی است. بارها گفته‌ام: شما خوشبختید! ‌‌بکوشید دیگران به این موضوع پی نبرند. پنهان شوید. خوشبختان باید به سوراخی بخزند. تا ‌‌می‌توانید خود را جمع و جور کنید. خدا خوشبختی را با حقارت خوشبختان می‌سنجد. ‌‌اشخاص سعادتمند باید مثل تبهکاران شوند. آه! کرم‌های شب تاب بدجنس، درخشندگی شما ‌‌باعث خواهد شد که پا بر پیکرتان بگذارند. این همه مهر و نوازش چیست؟ من پیرزن گیس ‌‌سفید نیستم که به راز و نیاز عاشقانه گوش دهم. حوصله‌ام را سر بردید! بروید گور خود را گم ‌‌کنید!

زمامدار ‌‌فرمانبردار است. فرمانبردار کی؟ فرمانبردار شخص دیگری که از خارج در گوش او زمزمه می‌کند، این زمزمه جز تلقین و ‌‌حکمرانی معنایی ندارد. زمامدار هر چه شنید به صدای بلند بازگو می‌کند. صدای بلند از زمامدار ظاهری و صدای آهسته از زمامدار حقیقی است.

مسلم است که ملت فقط باید ‌‌مالیات پرداخته و خدمت کند، همین و بس. قسمتی از امور مملکتی که به او مربوط است همانا ‌‌سربازی و تأمین بودجه است. تأدیه مالیات و خدمت نظام، آیا این دو کافی نیست؟ چه لزومی ‌‌دارد که ملت به مسائل دیگری بپردازد او اهرم نظام و مالیه است. وه که چه نقش بزرگی!

زیانکاری، شادکامی است. دارا بودن میل مبهم زیانکاری، موهبتی است که نصیب هر کس نمی‌شود.

ببینید تسلیم زن به مرد با وساطت، جاری‌کننده صیغه عقد چقدر مسخره است! زناشویی خشم و خشونت‌بار است. اراده را از انسان سلب و حق انتخاب را از بین می‌برد، به ‌‌جای احساسات قلبی، جملات و کلمات قرار می‌دهد

طبیعت ‌‌هر چند یک بار برای جلوگیری از دلسردی ما، برای وادار ساختن ما به تحمل بار زندگی بالاخره ‌‌برای آن که فرصت‌های مناسب برای انتحار را از دست ما برباید ظاهرا اندکی با چشم ‌‌محبت‌آمیز به ما می‌نگرد. ولی امشب وضع از آن قرار نیست.

دل‌خوشی عمیق و عجیبی دارند. اهالی باسک؛ همانند یونانی‌ها، خود را فرزندان خورشید ‌‌می‌دانند اهالی والانس جامه‌های پشمین تیره‌رنگ ساده‌ای بر تن می‌کنند. ولی پیراهن مردم ‌‌گالیس و بیسکی از پارچه‌های کتان زیبای سفید و گلی‌رنگ اس

آه! چرا روزهای شادی به چنین ‌سرعتی سپری می‌شود؟

وقتی تاریکی گور چهره می‌نماید، ایمان آوردن کار مشکلی است و بی‌ایمانی غیرممکن.