بریده‌هایی از کتاب مردی که می خندد

چقدر نومیدی و شادی در جوار هم‌اند

اگر خواهان قدرت هستید لاغر و ‌‌رنجور بمانید. چون مار خفته‌ای که چنبره زده است به صورت صفر و بی‌نهایت در آئید.

الاغی با ‌‌نقشه راهنما، صد بار بیش از رمال ارزش دارد.

آری، بهشت ثروتمندان بر روی جهنم فقرا بنا شده است.

زیادی وجدان مرد را علیل می‌سازد

تذکر این موضوع وحشت‌آور است که قضاوت انسان درباره خود عادلانه نیست. قضاوت ‌‌نسبی و عدالت مطلق است. درباره تفاوت قاضی و عادل بیندیشید. شریران وجدان خود را با قدرت بیان قانع می‌کنند. آن‌ها در راه غلط تمرین می‌کنند. مغالطه ‌‌کار همواره دغلباز است. دغلبازی به تفاهم لطمه می‌زند. منطق نرم و ظریف و شکننده‌ای به ‌‌شریران خدمت می‌کند. و با این منطق، حقیقت در ظلمت و تاریکی ناپدید می‌شود.

سرنوشت ما چون پارچه‌ای است که اهریمن آن را بافته و یزدان گلدوزی کرده است.

قبل از ازدواج زن ملکه و مرد برده است ولی پس از آن زن به صورت کنیز و مرد به صورت ‌‌صاحب کنیز در می‌آید.

تاریخ چیست؟ ندای گذشته در آینده و انعکاس آینده بر روی گذشته.

نیروهای کور طبیعت، ضعفا و بی‌گناهان را بیشتر از دیگران مورد خشم و ستیزه قرار ‌‌می‌دهند. ظلمت حس تشخیص ندارد، پدیده‌ها بر خلاف آنچه تصور می‌کنند رحم و شفقت ‌‌نمی‌فهمند.