- طاقچه
- داستان و رمان
- رمان
- کتاب کوری
- بریدهها
بریدههایی از کتاب کوری
۴٫۳
(۳۵۹)
این مرد کیست؟
نخستین مرد کور پاسخ داد:
ــ پزشک است، جراح چشم.
راننده تاکسی گفت:
ــ خوب است، خوش اقبال هستیم که در زندگی با پزشکی همبند شدهایم که نمیتواند ما را درمان کند.
دختر دارای عینک به طعنه گفت:
ــ ما هم با راننده تاکسی قراضهای همبند شدهایم که هرگز ما را به جایی نمیرساند.
زهرا۵۸
دختری که عینک آفتابی داشت پرسید:
ــ آیا سرانجام برخواهد خاست؟
همسر پزشک گفت:
ــ نه، کسانی که هنوز زنده هستند، بیشتر نیاز به برخاستن دارند، ولی برنمیخیزند.
پزشک گفت:
ــ ما نیمه مرده هستیم.
همسر پزشک گفت:
ــ نیمهجان هم هستیم.
elahe
کسی نمیداند پدر و مادرم میان این اجساد هستند یا نه. شاید از کنار آنها میگذرم و نمیبینم.
elahe
بدن انسان هم سازمان میخواهد و دارد. انسان تا زمانی زنده میماند که منظم باشد. مرگ حاصل بینظمی و از همگسیختگی در این سازمان است.
elahe
ــ ما به اندازهای از مرگ میترسیم که همیشه برای آمرزش مردگان عذری داریم و با توسل به آن، از گناه آنها میگذریم، گویی میخواهیم دیژران هم برای مرگ ما عذری بیاورند و از ما بگذرند.
elahe
در مقابل مرگ، از طبیعت انتظار میرود که بغض و کینه را رها سازد و تلخی و سرسختی را کنار بگذارد،
نفیسه
کاش بتوانیم کسی را پیدا کنیم که شبها برای همه قصه و لطیفه بگوید. چه خوب است کسی انجیل را از بر باشد و بتواند برایمان بخواند و ما هم تکرار کنیم. در مورد خلقت جهان بدانیم. افسوس که رادیو نداریم. در چنین وضعیتی، گوش دادن به موسیقی و شنیدن اخبار مفید است. شاید روزی اطلاع بدهند درمانی برای بیماری ما پیدا شده!
elahe
ــ ما به اندازهای از مرگ میترسیم که همیشه برای آمرزش مردگان عذری داریم و با توسل به آن، از گناه آنها میگذریم، گویی میخواهیم دیژران هم برای مرگ ما عذری بیاورند و از ما بگذرند.
fateme
ژنرال، این بیماری منطقیترین نوع در جهان است. چشم کور، بیماری را به چشم بینا منتقل میکند. سادهتر از این میخواهید؟
ــ سرهنگی در ستاد داریم که راهحل تازهای دارد و میگوید به محض اینکه کسی کور شود، باید با گلوله او را کشت!
ــ ولی اگر به جای کور، جسد داشته باشیم، وضع بهتر نمیشود. کوری که با مرگ مساوی نیست، قربان! ولی مردن، همان کوری است.
ــ شاید.
محمد قدیری
تنها کسی که پیوسته از گرسنگی مینالید پسرک لوچ بود، هرچند دختر دارای عینک، سهم غذای خود را در دهان او میگذاشت. از آخرین بار که سراغ مادر را گرفته بود، چند ساعت میگذشت، ولی شکم او که سیر میشد، حتماً دوباره شروع میکرد و پس از رهایی از خودخواهی خام و ساده زنده ماندن، به یاد مادر میافتاد.
Amir Ali
خدای من! بینایی چه نعمتی است! دیدن، حتی اگر به سایهای محو هم اکتفا شود، نعمت بزرگی به حساب میآید. ایستادن در مقابل آینه و مشاهده تصویری سیاه و لرزان و گفتن اینکه این تصویر، صورت من است، و بخشهای تاریک آینه من هستم، چه لذتی دارد!
یک مولوی با مشکلات ریوی
ناراحتی وجدان که افراد بیفکر اغلب از آن اجتناب میکنند و بسیاری از انسانها حاضر به شنیدن نام آن نیز نیستند، همواره وجود داشته است، دارد و خواهد داشت.
Amir Ali
اگر نمیتوان زندگی کاملاً انسانی داشت، باید از همه توان استفاده کرد تا زندگی کاملاً حیوانی نشود.
AmirTanazzoh
چشم تنها عضو بدن است که میتوان روح را از طریق آن دید.
کمندون
زن خاکها را در گور ریخت و با پا روی آنها رفت تا با زمین همسطح شود. آنگاه شاخهای از بوته گل سرخ گوشه حیاط چید و آن را روی گور کاشت. دختری که عینک آفتابی داشت پرسید:
ــ آیا سرانجام برخواهد خاست؟
همسر پزشک گفت:
ــ نه، کسانی که هنوز زنده هستند، بیشتر نیاز به برخاستن دارند، ولی برنمیخیزند.
پزشک گفت:
ــ ما نیمه مرده هستیم.
همسر پزشک گفت:
ــ نیمهجان هم هستیم.
بیل را زیر سایهبان گذاشت و به حیاط نگریست تا مطمئن شود ترتیب و نظم برقرار است. از خود پرسید: «چه نظمی؟» و خود پلسخ داد: «نظمی که میخواهد افراد مرده به جایی بروند که به آن تعلق دارند و افراد زنده هم در مکان خود باشند و مرغ و خرگوش بخورند!»
kamrang
آن کورهای ظالم، ترجیح میدادند غذاها فاسد شود و از بین برود، ولی به افراد گرسنه نرسد. به این ترتیب با فاسد شدن غذاها، خیلی زود آن افراد ناپاک نیز در میان میکربها و ویروسهای خطرناک، از بین خواهند رفت.
kamrang
اگر آنچه را مجبورم ببینم و حرف نزنم، ببینی، آرزو میکنی کور باقی بمانی.
feri
در نهایت، چراغ سبز شد. اتومبیلها شتابان به راه افتادند، ولی همه با هم حرکت نکردند. اتومبیل واقع در خط وسط، متوقف شده بود. احتمالاً نقص فنی داشت. یا پدال گاز در رفته بود، یا دنده جا نمیرفت، یا فنرها اشکال داشت، یا برق نمیرسید، یا ترمز خالی کرده بود، یا شاید بنزین نداشت. نخستین بار نبود که چنین رویدادی شکل میگرفت.
عابرانی که در انتظار روشن شدن چراغ عبور، کنار خطکشی جمع شده بودند، راننده اتومبیل را دیدند که از پشت شیشه دست تکان میدهد. اتومبیلهای پشت سر، بیوقفه بوق میزدند. تعدادی از رانندگان از اتومبیل خود پیاده شدند تا اتومبیل از کارافتاده را به کناری بکشند و راه را بگشایند. خشمگین، مشت بر شیشه میکوبیدند. راننده اتومبیل، سر به طرف آنها برگرداند، نخست به یکسو و سپس به سوی دیگر نگریست. از حرکت لبان او به نظر میرسید عبارتی را با فریاد تکرار میکند. این عبارت، نه از یک واژه، که از سه واژه تشکیل میشد. فردی در را گشود و همه شنیدند که راننده گفت:
ــ من کور شدهام!
Adam Barfi
دستگاههای ساخت بشر، همواره احمق بودهاند و به عبارت دقیقتر، به صاحبان خود خیانت کردهاند.
Fatemeh Afsharmanesh
قدرت این کار را داریم؟
ــ موضوع قدرت نیست. نمیتوانیم آن را در اینجا رها کنیم تا بپوسد.
ــ نه، نمیتوانیم.
ــ پس قدرت پیدا میکنیم!
Fatemeh Afsharmanesh
حجم
۲۱۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه
حجم
۲۱۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه
قیمت:
۴۸,۰۰۰
۲۴,۰۰۰۵۰%
تومان