بریدههایی از کتاب مرگ در میزند
۳٫۲
(۵۲)
مثل همیشه، وقتی کار به مراحل دشوار میرسد، خستگی و ناامیدی بر آدم چیره میشود.
Marya
اگر ناغافل مچ متجاوزی را در حین سرقت از منزلتان گرفتید، اصلاً نترسید. به یاد داشته باشید که او هم درست مثل شما وحشتزده است. پیشنهاد خوبی که دارم این است که شما از او سرقت کنید. موقعیت را مغتنم بشمارید و ساعت و کیف پول سارق را بزنید و سپس بزنید به چاک. خود من یکبار در دام این ترفند افتادم و مجبور شدم شش سال در شهر دی موینز با همسر و سه فرزند یک مرد دیگر زندگی کنم، و تنها وقتی از مخمصه نجات پیدا کردم که از اقبال خوبم مچ سارق دیگری را گرفتم و او جای من را گرفت.
mhdjz
در آن پاراگراف خوانده بود که مرگ در تضاد با زندگی نیست، بلکه بخشی طبیعی از آن است
MARY
این داستان نشون میده چطور عشق به یه زن این توانایی رو به یه مرد میده که بر ترسش از مرگ غلبه کنه، حتی برای مدت کوتاهی.»
حوریا
من را وارد اتاقی کردند که در آن رئیسجمهور جرالد فورد با من دست داد و از من پرسید که آیا مایلم سرتاسر کشور تعقیبش کنم و هر از گاهی به او تیراندازی کنم، و البته حواسم جمع باشد که تیر به او نخورد؟ گفت با این نقشه میتواند رفتار شجاعانهای از خودش نشان دهد و به این ترتیب حواس همه از مسائل اصلی، که او آمادگی رسیدگی به آنها را نداشت، پرت میشود. در آن شرایطی که من داشتم هر کاری ازم میخواستند انجام میدادم
همتا
سپس بهترین توصیۀ ممکن را به منِ نویسندۀ جوان میکند. «در انتهای یک جملۀ پرسشی، علامت سؤال بگذار. از تأثیری که بر خواننده میگذارد شگفتزده خواهی شد.»
MARY
المیرا به هیچ وجه جای راحتی نبود. پنجبار از آنجا فرار کردم. یک بار سعی کردم یواشکی پشت یک کامیون رختشویی قایم شوم. اما نگهبانها شک کردند و یکی از آنها عصایش را در من فرو کرد و پرسید وسط سطل رختکثیفها چه غلطی میکنم. من هم صاف به چشمانش زل زدم و گفتم: «من پیرهنم.»
Rezvan
ما کورمال کورمال میگردیم. خطر میکنیم. وقتی نوشتن پایبندیهای انسانی را شروع کردم تنها ایدهای که در ذهن داشتم حرف ربط "و" بود. میدانستم داستانی که در آن "و" باشد بدون شک جذاب خواهد بود. کمکم بقیۀ کتاب شکل گرفت.»
mhdjz
پاریس: پیادهروهای خیس. و چراغ، همه جا چراغانی است! به مردی در کافهای سرباز برخورد میکنم. آندره مالرو است. عجیب آنکه او هم گمان میکند من آندره مالروام. برایش توضیح میدهم که مالرو خودش است و من دانشجویی بیش نیستم. از شنیدن این حرف خیالش راحت میشود، چون به خانم مالرو علاقه دارد و اصلاً دلش نمیخواست بشنود او همسر من است.
mhdjz
اگر ناغافل مچ متجاوزی را در حین سرقت از منزلتان گرفتید، اصلاً نترسید. به یاد داشته باشید که او هم درست مثل شما وحشتزده است. پیشنهاد خوبی که دارم این است که شما از او سرقت کنید.
MARY
حجم
۶۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۰۹ صفحه
حجم
۶۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۰۹ صفحه
قیمت:
۳۸,۰۰۰
۲۶,۶۰۰۳۰%
تومان