بریده‌هایی از کتاب قلعه حیوانات

همه‌ی حیوانات برابرند، اما بعضی برابرترند.

دو اسب نیز که از روزگار قدیم بازمانده بودند، متوجه تغییری در هفت‌فرمان روی دیوار شدند. بند هفتم به این شکل در آمده بود: همه‌ی حیوانات برابرند، اما بعضی برابرترند.

گر تویی از زمره‌ی احشام سرکشی در خاک بی‌فرجام گوش جان بسپار بدین آواز روز روشن رخ نماید باز پایمان گردد رها از بند شانه‌ها از بار بی‌مانند سر رسد دوران انسان‌ها عصر نو، از آن حیوان‌ها

ناپلئون شرایطی فراهم کرده است تا اسب محبوب قلعه برای درمان به بیمارستان منتقل شود. گاری حمل اسب که به قلعه رسید روی آن نوشته شده بود: سلاخی سیموندز. حیوانات کوشیدند باکسر را از گاری پیاده کنند، با این حال تلاششان بی‌نتیجه ماند و حیوان به مسلخ رفت. چند روز بعد اسکوئیلر در خطابه‌ای پر آب چشم از مرگ غم‌انگیز باکسر خبر داد.

بند هفتم به این شکل در آمده بود: همه‌ی حیوانات برابرند، اما بعضی برابرترند.

حیوانات مات و مبهوت از پشت پنجره به تماشا ایستاده بودند. چیزی در چهره‌ی خوک‌ها عجیب و متفاوت می‌نمود، چیزی که پیش‌تر به آن پی نبرده بودند. حیوانات در کمال تعجب دریافتند که دیگر چهره‌ی خوک‌ها و انسان‌ّها برای‌شان قابل تمییز نیست