فکر و خیالات، عجیب از موضوعی به موضوع دیگر بال میکشد!
hana90
دانشجو در جواب گفت: «متشکرم، به جایِ پنیر، بقیه صفحههای کتاب را بده به من، شام، نان خشک و خالی میخورم.
Eren Yeger
و این را هرگز از یاد نخواهی بُرد!»
کتاب باز
جن دزدکی رفت تو اتاق خوابِ بقال. زنِ بقال با دهان باز خوابیده بود و جن زبانِ تند او را دزدید: خواب که بود زبان به کارش نمیآمد. در آن خانه بزرگ زبان را رو هر چیز که میگذاشت قدرت بیان پیدا میکرد. هر کدام آنها، مثل زنِ بقال میتوانست احساساتش را به زبان بیاورد و افکارش را بیان کند. اما از آنجا که تنها یک زبان بود، آنها تکتک میتوانستند حرف بزنند، که البته نعمتی بود، وگرنه همه با هم حرف میزدند و قشقرقی بهپا میشد که بیا و ببین.
Eren Yeger