اون عشقی که به زندگی دنیوی ما مربوطه، اون عشق باشکوه و اعجابانگیز دنیوی، زندگی سرشار از رمز و راز دنیوی ما، اون در هر دوی ما مُرده.
mary
میل به زندگی در من مُرده آرنلد! حالا از خواب مرگ سر برداشتهم، دنبال تو میگردم: و پیدات میکنم، ولی میبینم که تو مُردهی، زندگی هم مُرده... مثل من که مردهم.
mary
روبک: (نگاه از روزنامه برمیدارد.) چیه مایا؟ چِته؟
مایا: خوب به سکوت گوش بده!
روبک: (با لبخندی از سرِ اغماض) تو میتونی بشنویش؟
مایا: چی رو؟
روبک: سکوت رو!
مایا: معلومه که میتونم.
روبک: خب، شاید هم حق با تو باشه عزیزم. شاید آدم واقعاً میتونه صدای سکوت رو بشنوه.
مایا: به خدا میشه. اون هم جایی مثل اینجا که سکوتش گوش آدم رو کر میکنه.
رضا عابدیان
هیچچی اولش سخت بهنظر نمیآد؛ ولی بعد به جایی میرسی که نه راه پس داری نه راه پیش. اونجاست که ــــ به قول شکارچیها ــــ تو گِل میمونی.
Mitir
وقتی آدم حس میکنه کاملاً آزاد و مستقله... و به چیزهایی که میخواسته رسیده ــــ منظورم چیزهای مادیه ــــ خوشی خاصی بهش دست میده. تو اینطور فکر نمیکنی مایا؟
Mitir