بریدههایی از کتاب وقتی ما مردگان سر برداریم
۳٫۶
(۱۹)
میهمانیها اغلب شبیه زندگیاند؛ مردم تا هنگام خداحافظی متوجه هم نمیشوند.
پویا پانا
ایبسن میخواهد بگوید تا زمانی که انسانها در بند تناند، مُردهاند، تنها وقتی که تن میمیرد، مردگان سر برمیدارند.
سپیده اسکندری
میهمانیها اغلب شبیه زندگیاند؛ مردم تا هنگام خداحافظی متوجه هم نمیشوند
سپیده اسکندری
اما شادی درونی، شادی واقعی، چیزی نیست که انسان آن را پیدا کند، یا آن را همچون هدیهای از دیگران بپذیرد. این را باید به دست آورد، و به قیمتی که غالباً خیلی سنگین بهنظر میرسد. زیرا در حقیقت، آدمی که در سرزمینهای بیگانۀ بسیاری موطنی برای خودش کسب کرده است، در عمق وجودش حس میکند واقعاً هیچجا راحت نیست، حتی در سرزمین اجدادی خودش» .
من
روبک: (کنجکاو به او مینگرد.) از اینکه برگشتهیم نروژ خوشحال نیستی مایا؟
مایا: تو خوشحالی؟
روبک: (طفره میرود.) من؟
مایا: آره، تو. هر چی باشه تو خیلی بیشتر از من خارج بودهی، خیلی بیشتر از من. حالا که دوباره برگشتهی واقعاً خوشحالی؟
روبک: نه... راستش رو بخوای، گمان نکنم خوشحال باشم... نه، خیلی خوشحال نیستم.
مایا: (با شادی) دیدی! من میدونستم که خوشحال نیستی.
روبک: شاید بیش از حد خارج موندهم؛ اونقدر که دیگه زندگیِ بستۀ اینجا بهنظرم غریب میآد.
مایا: (با اشتیاق، صندلیاش را به او نزدیکتر میکند.) بیا، دیدی روبک؟ بیا دوباره بریم، هرچه زودتر.
hamidreza
آدمی نیستم که خوشبختی رو تو بیهودگی و شادخواری جستوجو کنم. برای من و امثال من زندگی به این روال نیست. باید مدام مشغول کار باشم و بیوقفه خلق کنم تا وقتی بمیرم.
کاربر ۱۸۱۵۵۹۱
هیچچی اولش سخت بهنظر نمیآد؛ ولی بعد به جایی میرسی که نه راه پس داری نه راه پیش. اونجاست که ــــ به قول شکارچیها ــــ تو گِل میمونی.
سپیده اسکندری
روبک: سپیده سر میزنه... و خورشید برای هر دوی ما میدرخشه، خواهی دید.
ایرنا: این رو هیچوقت باور نکن!
atefeh
میهمانیها اغلب شبیه زندگیاند؛ مردم تا هنگام خداحافظی متوجه هم نمیشوند.
you3fi@
ایرنا: (با مهربانی و آرامی، و در عین حال با لبخندی شیطنتبار) تو شاعری آرنلد (آرام موهای او را نوازش میکند.) طفلکِ پیر نامدار، این رو متوجه نمیشی.
روبک: (ناراحت) چرا مدام بهم میگی شاعر؟
ایرنا: (با نگاهی کینتوزانه) چونکه در این کلمه چیزی تسلیبخش هست دوست عزیز؛ چیزی که همۀ خطاها و ضعفها رو میپوشونه
الف.ژ
ایرنا: (با صدایی سرد و کوبنده) شاعر!
روبک: چرا شاعر!
ایرنا: چون که زبون و از خود راضی هستـی.
الف.ژ
این حقیقت که من و تو همینطوری که هستیم نمیتونیم به زندگی با هم ادامه بدیم، لزوماً به این معنی نیست که باید از هم جدا بشیم.
سپیده اسکندری
کاش همۀ آدمهای مریض و بیمصرف سرِ ما منت بگذارند و بذارن زندهزنده چالشون کنند... بیمعطلی!... هرچه زودتر بهتر!
سپیده اسکندری
وقتی آدم حس میکنه کاملاً آزاد و مستقله... و به چیزهایی که میخواسته رسیده ــــ منظورم چیزهای مادیه ــــ خوشی خاصی بهش دست میده. تو اینطور فکر نمیکنی مایا؟
سپیده اسکندری
شادی درونی، شادی واقعی، چیزی نیست که انسان آن را پیدا کند، یا آن را همچون هدیهای از دیگران بپذیرد. این را باید به دست آورد، و به قیمتی که غالباً خیلی سنگین بهنظر میرسد.
سپیده اسکندری
پشتکردن به عشق، پشتکردن به زندگی است؛
سپیده اسکندری
ولی ارزشمندترین هدیهای رو که بهت بخشیدهم فراموش کردهی!
روبک: ارزشمندترین...؟ چی بود؟
ایرنا: من روحم رو به تو بخشیدهم... زنده و جوان؛ و از اون به بعد پوچ و تهی شدهم... بیروح. (خیره به او مینگرد.) برای همین بود که مُردم آرنلد.
mary
نگار ایبسن میخواهد بگوید تا زمانی که انسانها در بند تناند، مُردهاند، تنها وقتی که تن میمیرد، مردگان سر برمیدارند.
mary
اما شادی درونی، شادی واقعی، چیزی نیست که انسان آن را پیدا کند، یا آن را همچون هدیهای از دیگران بپذیرد. این را باید به دست آورد، و به قیمتی که غالباً خیلی سنگین بهنظر میرسد
mary
زنِ چهلسالۀ شیفتهای که از تباهشدنِ زندگیاش شِکوه کند همدردی چندانی برنمیانگیزد، اما زنِ پریشانفکر شصت و پنجسالهای که همین شکوه را داشته باشد، چهرهای بهمراتب تراژیکتر خواهد بود
mary
حجم
۱۳۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۱۴ صفحه
حجم
۱۳۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۱۴ صفحه
قیمت:
۵۲,۰۰۰
۳۶,۴۰۰۳۰%
تومان