بریدههایی از کتاب تکثیر تاسفانگیز پدربزرگ
۴٫۳
(۴۶)
آقا روشنی خانهی ماست. خاطرههایش به چه دردمان میخورد؟ خاطرههایش گریه میآورد، حضورش گرما.
•سیب•
هر سقوطی، محصولِ وحشتِ از سقوط است.
•سیب•
پدربزرگ، واقعاً رنگین و مُعطّر و نورانی بود.
•سیب•
همیشه رَجعتی به خود وجودداشت؛ به آدمیت، به صفا، به ناسنگی.
•سیب•
پدربزرگ، جنگل را دوستداشت، و نشستن کنار جنگل را، و قدمزدنی کوتاه در درونِ جنگل را: بوی قارچها، بوی بنفشههای وحشی، بوی تمشک، بوی خزههای درختی، بوی رطوبت، صدای برگهای پوسیده در زیر پاها، صدای وِزوِزی مُبهم و بدونِ مَنشاءِ مشخّص، و حرکتهای مرموزِ دائمی را.
•سیب•
بورخِس یکبار به من گفت: پدربزرگ خاطرهی بوها را دوستدارد نه خودِ بوها را.
Saye
باید ترسید، باید ترسید. آنها در اقلّیتِ محضاند و مسلّط. ما آدمها، چیزی جز فرهنگ و عاطفه، جز دین و هنر نداریم تا در برابر این زوجِ شیطانی __ علم و ابلیس __ به مقابله برخیزیم.
رنجبر
پدربزرگ میگفت: شما مطمئنباشید که امریکاییها اَشکالِ گوناگونِ آدمکشیهای جنونآمیز را به چارگوشهی دنیا صادر خواهندکرد __ فقط بهخاطر آنکه مردمِ چارگوشهی دنیا حسکنند که این کارها چقدر بد و زشت است؛ و بوی تپاله را به تمام دنیا تحمیل خواهندکرد __ به اسم اینکه میخواهند به گرسنگانِ بیافرا گوشت بدهند؛ و با سویا نیمی از مردم جهان را گرفتار سرطان خواهندکرد __ برای آنکه بتوانند حدّ تولید روغنهای نباتی را پیوسته بشکنند...
آبیِ آسمونی
و مانند این مسائل.
آنوقتها، پدربزرگ میگفت: کینهی همهی ما نسبت به امریکاییها، کینهی کور است. دلیل و منطق همراهش نیست. ما نباید امریکاییها را دستِکم بگیریم و اینطور با نفرت از آنها و جنایاتی که در سراسر جهان میکنند حرفبزنیم. امریکاییها، واقعاً رسالتی دارند و آرمانی. آنها آمدهاند تا دنیا را، تمام دنیا را، به گُه بِکشند و بروند؛
آبیِ آسمونی
داشتنِ احساسِ بلورین و حسّاسیت به دردهای دیگران، دلیل بر ناپختگیست، و علم، حتّی علمِ خالص را در خدمتِ خیانت به انسان درآوردن دلیل پختگی.
آبیِ آسمونی
_ و پدربزرگِ ما وقتی هیچ دردی ندارد، دردِ خود را و دردِ دیگران را، ما چطور میتوانیم او را زنده بهحساببیاوریم، و باورکنیم که کاری که میکند، زندگیست، و او میتواند، گاه، با سرکوبِ درد، احساسِ شادی کند و گاه، با احساسِ درد، احساسِ حضور و مشارکت؟
آبیِ آسمونی
پدربزرگ، آنوقتها میگفت: همهی ما همینطوریم: کاملاً شبیه دیگرانیم، و مطلقاً نامتشابه با دیگران؛ و این، صرفاً بستگی به زاویهی دید دارد. از یک زاویه، مثل همهی مردمِ دنیا هستیم __ به حدّی که حتّی وضعیتِ طبقاتیمان هم احساس نمیشود؛ و از یک زاویه، یکسره منحصربهفردیم __ به حدّی که حتّی باافراد همطبقه و همقشرِ خود نیز وجهاشتراکی نشان نمیدهیم. مسأله فقط این است که از کجا نگاهکنید؛ و شما باید یادبگیرید که اگر مقوله، مقولهییست همگانی و بشری، از زاویهیی نگاهکنید که کلّ انسانها را عین هم ببینید: یک انسان؛ امّا اگر مسأله، فردیست، آنوقت کاملاً فردی نگاهکنید، و انسان را هم در انفرادِ کامل ببینید.
آبیِ آسمونی
پدربزرگ میگفت: هر چیز که ذاتِ مثبتی دارد، نتایج مثبتی هم دارد. عشق، درمانده نمیکند؛ چراکه فیحدّذاته برای مقابله با درماندگیها آمدهاست. شجاعت هم. ایمان هم. امید هم. هر اقدام درست هم. این ترس است که ما را اسیر میکند، به خفّت میکشد و به تکدّی وا میدارد...
آبیِ آسمونی
پدربزرگ، زمانیکه هنوز نشکستهبود، بهتکرار میگفت: تنها شرطِ اساسی آسایش روح، مرگْآشنا بودن است و نهراسیدن از لطافت لَبّیک. ما را غالباً وحشتِ از مرگ اغفال میکند نه لذّتِ از زندگی.
آبیِ آسمونی
به طبیعت و اراده، فرصتِ ابرازِ وجود بدهید. علم اگر واقعاً علم است نباید عاطفه و احساسِ انسانی را موردهجوم قراربدهد؛ حال آنکه امروزه، علم، وظیفهیی جز لِهکردن عواطف بشری برای خود مقدّر نکردهاست. به شما میگویم آقای ابراهیمی! اینها که امروز، کلیه را فلزی کردهاند، فردا، روح را فلزی خواهندکرد __ و وای بهحال انسان! ایجاد طولعمر در مسیر طبیعی حیات و بهخاطر اهدافی مبارک، البتّه بد نیست؛ امّا آویزانشدن به یک مشت آشغال، برای ادامهی نَفَسکشیدن، بد است، خیلی بد __ با درنظرداشتن اینکه این آشغالهای فلزی __ شیشهیی را هم یک دلاّل دنیای علم میسازد، یک سوداگر مُخَبّط، نه کسی که آرمانی دارد و اندیشهیی. بقا، سوای دلایل شخصی، دلیلی کلّی و اساسی میخواهد؛ وگرنه مرگْ نعمتیست.
آبیِ آسمونی
به طبیعت و اراده، فرصتِ ابرازِ وجود بدهید. علم اگر واقعاً علم است نباید عاطفه و احساسِ انسانی را موردهجوم قراربدهد؛ حال آنکه امروزه، علم، وظیفهیی جز لِهکردن عواطف بشری برای خود مقدّر نکردهاست
محسن
واقعیت، بیرحم است آقا.
امیرمحمد قرائی
پدربزرگ، آنوقتها که پُر از گفتن بود، و دربارهی هر چیز، چیزی داشت که بگوید، وقتی میدید که من و بورخِس گرفتارِ گفتوگویی بهظاهر بیسرانجام شدهییم، میگفت: آهای بچّهها! نگذارید که بحث جای تولید را بگیرد. این خواستهی مسلّمِ استعمار است که شما بهجای هر ساختنی، به گفتوگوهای مُطوّل دربارهی ساختن یا نساختن مشغولشوید و کلنجارهای لفظی را جانشینِ کلنجارهای عملی کنید...
پدربزرگ میگفت: علّتِ اساسی سیاهی سرنوشتِ روشنفکرانِ عصرِ ما و تبدیلشدنشان به یک مشت ولگردِ بیکارهی مُفتخورِ نقنقوی بهانهگیرِ آویزان همین است که پیوسته، وِرزدنهای بیسروتَه را جایگزین آفرینش و تولید میکنند.
راحیل 🍃
ما نمیخواهیم آزادی را از طریقِ سلب آزادی بهدستآوریم.
راحیل 🍃
علّتِ اساسی سیاهی سرنوشتِ روشنفکرانِ عصرِ ما و تبدیلشدنشان به یک مشت ولگردِ بیکارهی مُفتخورِ نقنقوی بهانهگیرِ آویزان همین است که پیوسته، وِرزدنهای بیسروتَه را جایگزین آفرینش و تولید میکنند.
در یک میدانِ نبردِ واقعی، هیچکس فرصتندارد که مشغولِ به حشیش و شیره و بنگ و چرس و هرویین و مُرفین و کوکایین و اِلاسدی و بحثهای بیفایدهی روشنفکری و هزار زهرمارِ دیگر شود؛ امّا در عرصهی حرّافی، تا بخواهی فرصت برای اسارت و اعتقاد و وادادگی و مسخرگی هست.
leila tofighy
حجم
۱۴۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۴۳ صفحه
حجم
۱۴۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۴۳ صفحه
قیمت:
۸۷,۵۰۰
تومان