ما بهنهایتِ احتیاج که میرسیم به یادِ خدا میافتیم، به اوجِ معصیت که میرسیم، به یادِ شیطان؛
میـمْ.سَتّـ'ارے
انسان را ایمان زنده نگه میدارد نه پزشک.
M.M. SAFI
واژهها، چون یک بیماریِ مُزمن، زندگی انسان را ظالمانه موردتهاجم قراردادهاند. یادش بهخیر آن روزگارانی که زبان، بهراستی، وسیلهی ارتباط بود. اینک، زبان، وسیلهی تظاهر به ارتباط است نه چیزی بیشتر. ای کاش در سکوت حلِ مشکل میکردیم __ همانگونه که در سکوت اشک میریزیم.
میـمْ.سَتّـ'ارے
نگذارید که بحث جای تولید را بگیرد. این خواستهی مسلّمِ استعمار است که شما بهجای هر ساختنی، به گفتوگوهای مُطوّل دربارهی ساختن یا نساختن مشغولشوید و کلنجارهای لفظی را جانشینِ کلنجارهای عملی کنید...
میـمْ.سَتّـ'ارے
و آدمیزاد چنان خوب تظاهر میکند به وادادگی و تسلیمشدگی و تنسپردگی، که حتّی خود نیز باور میکند که دیگر هیچْ هیچْ هیچ امیدی نیست؛ که البتّه هست، که بهشدّت هم هست، که یک لحظه هم نبوده که نباشد...
hosein
تورّمهای هورمونی، تجاوزاتِ هورمونی، تغییراتِ هورمونی، عشقهای هورمونی، جنایاتِ هورمونی، برجستگیهای هورمونی، و زیباییهای نفرتانگیز و چندشآورِ هورمونی.
سعید ص.
ما دیگر مدّتها بود که گریه نداشتیم؛ والّا زمانْ زمانِ بسیار گریستن بود.
میـمْ.سَتّـ'ارے
پیش از اینها، انسان کار میکرد بهخاطر آنکه بتواند زندگیکند؛ حال، انسان خود را زنده نگه میدارد فقط برای اینکه کارکند.
میـمْ.سَتّـ'ارے
پدربزرگ میگفت: هر چیز که ذاتِ مثبتی دارد، نتایج مثبتی هم دارد. عشق، درمانده نمیکند؛ چراکه فیحدّذاته برای مقابله با درماندگیها آمدهاست. شجاعت هم. ایمان هم. امید هم.
سعید ص.
زندگی یک مرد، بدون حضورِ زن، تبدیلشدنِ زندگیست به یک قطعه چوبِ خشک. گچ. سیمان.
شوالیه سیاه