بریدههایی از کتاب تکثیر تاسفانگیز پدربزرگ
۴٫۳
(۴۶)
ما بهنهایتِ احتیاج که میرسیم به یادِ خدا میافتیم، به اوجِ معصیت که میرسیم، به یادِ شیطان؛
میـمْ.سَتّـ'ارے
انسان را ایمان زنده نگه میدارد نه پزشک.
M.M. SAFI
واژهها، چون یک بیماریِ مُزمن، زندگی انسان را ظالمانه موردتهاجم قراردادهاند. یادش بهخیر آن روزگارانی که زبان، بهراستی، وسیلهی ارتباط بود. اینک، زبان، وسیلهی تظاهر به ارتباط است نه چیزی بیشتر. ای کاش در سکوت حلِ مشکل میکردیم __ همانگونه که در سکوت اشک میریزیم.
میـمْ.سَتّـ'ارے
و آدمیزاد چنان خوب تظاهر میکند به وادادگی و تسلیمشدگی و تنسپردگی، که حتّی خود نیز باور میکند که دیگر هیچْ هیچْ هیچ امیدی نیست؛ که البتّه هست، که بهشدّت هم هست، که یک لحظه هم نبوده که نباشد...
hosein
نگذارید که بحث جای تولید را بگیرد. این خواستهی مسلّمِ استعمار است که شما بهجای هر ساختنی، به گفتوگوهای مُطوّل دربارهی ساختن یا نساختن مشغولشوید و کلنجارهای لفظی را جانشینِ کلنجارهای عملی کنید...
میـمْ.سَتّـ'ارے
تورّمهای هورمونی، تجاوزاتِ هورمونی، تغییراتِ هورمونی، عشقهای هورمونی، جنایاتِ هورمونی، برجستگیهای هورمونی، و زیباییهای نفرتانگیز و چندشآورِ هورمونی.
سعید ص.
ما دیگر مدّتها بود که گریه نداشتیم؛ والّا زمانْ زمانِ بسیار گریستن بود.
میـمْ.سَتّـ'ارے
پیش از اینها، انسان کار میکرد بهخاطر آنکه بتواند زندگیکند؛ حال، انسان خود را زنده نگه میدارد فقط برای اینکه کارکند.
میـمْ.سَتّـ'ارے
پدربزرگ میگفت: هر چیز که ذاتِ مثبتی دارد، نتایج مثبتی هم دارد. عشق، درمانده نمیکند؛ چراکه فیحدّذاته برای مقابله با درماندگیها آمدهاست. شجاعت هم. ایمان هم. امید هم.
سعید ص.
زندگی یک مرد، بدون حضورِ زن، تبدیلشدنِ زندگیست به یک قطعه چوبِ خشک. گچ. سیمان.
شوالیه سیاه
«آنکس که فرصتهای منحصر را، بههنگام، تشخیصندهد و از آنها بهدرستی بهرهنگیرد، تا دمِ مرگ، در حسرتِ آن فرصتها خواهدماند.»
M.M. SAFI
تنها شرطِ اساسی آسایش روح، مرگْآشنا بودن است و نهراسیدن از لطافت لَبّیک. ما را غالباً وحشتِ از مرگ اغفال میکند نه لذّتِ از زندگی.
M.M. SAFI
هیچکس از کارهای خدا سردرنمیآورد؛ امّا از ظواهرِ امر اینطور برمیآید که اختیاراتی که خداوند به شیطان بخشیده، بسیار بیش از ظرفیت و لیاقت شیطان است... بعضی از اعمالِ شیطان که برای فریفتنِ انسان انجام میگیرد، شبیه معجزاتِ خیرخواهانهییست که انسان، فقط از خداوند انتظاردارد.
Mahdy
پدربزرگ میگفت: روزگار خوبی بود روزگارِ جادو __ گرچه مشقّاتِ بسیاری هم داشت. آنوقتها، آدمها سنگ میشدند امّا سنگ نمیماندند. بههرصورت، دیر یا زود، کسی از راه میرسید و طلسمی را میشکست. آنوقتها، آدمها تبدیل میشدند امّا مبدّل نمیماندند. همیشه رَجعتی به خود وجودداشت؛ به آدمیت، به صفا، به ناسنگی.
M.M. SAFI
خیرخواهی در حقّ دیگران، زمانیکه حقّ خیرخواهی را از دیگران کسبنکردهیید، چه جنایتیست...
میـمْ.سَتّـ'ارے
علّتِ اساسی سیاهی سرنوشتِ روشنفکرانِ عصرِ ما و تبدیلشدنشان به یک مشت ولگردِ بیکارهی مُفتخورِ نقنقوی بهانهگیرِ آویزان همین است که پیوسته، وِرزدنهای بیسروتَه را جایگزین آفرینش و تولید میکنند.
hosein
زندگی یک مرد، بدون حضورِ زن، تبدیلشدنِ زندگیست به یک قطعه چوبِ خشک. گچ. سیمان.
میـمْ.سَتّـ'ارے
آخر چگونه ممکن است چنین جهان گندیدهیی را، بدون هیچ معجزهیی، از گندیدگی نجاتداد؟
Mahdy
«آنکس که فرصتهای منحصر را، بههنگام، تشخیصندهد و از آنها بهدرستی بهرهنگیرد، تا دمِ مرگ، در حسرتِ آن فرصتها خواهدماند.»
❦︎𝑭𝒂𝒓𝒏𝒂𝒛❦︎
عصر دوم علم، فقط به ساختن داروهای مرگزا، خوراکیهای سرطانزا، آلودهسازی زمین و آسمان، ازمیانبردنِ جنگلها، گُلها، پرندگان و چرندگان، لِهکردن انسان زیر فشارهای عصبی، ایجاد سرعتهای سرسامآورِ نابودکنندهی زندگی، اختراعِ انواعِ ابزارهایی که آهستهآهسته انسان را از پای درمیآورند، جرّاحی با وسایل پدیدآورندهی انواعِ مرضها، ایجاد معماری انسانکش، توسعهی خوفآورِ بیایمانی، و بیاعتقادی به آینده، تولید و توزیعِ انواع موادّ مخدّر، انباشتن شکمِ سرمایهدارانِ بزرگی که خودشان هم به فجیعترین بیماریها میمردند و بچّههایشان در قمار و فحشا و موادّ مخدّر و جنایت فرو میرفتند، و خلق یک دنیای صنعتی شومِ آلودهی سراپا فساد قناعتنکرد. عصر دوم، به روح، این تَهْماندهی حیات و نشاط و اندوهِ آدمی نیز حملهکرد __ خونسردانه، سبعانه، و ساحرانه.
M.M. SAFI
حجم
۱۴۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۴۳ صفحه
حجم
۱۴۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۴۳ صفحه
قیمت:
۸۷,۵۰۰
تومان