بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مادربزرگ سلام می‌رساند و می‌گوید متاسف است | صفحه ۶ | طاقچه
کتاب مادربزرگ سلام می‌رساند و می‌گوید متاسف است اثر فردریک بکمن

بریده‌هایی از کتاب مادربزرگ سلام می‌رساند و می‌گوید متاسف است

۴٫۰
(۱۷۸)
می‌گوید: «مسئله یه کم پیچیده‌ست.» مامان همیشه همین حرف را می‌زند. طنینش مثل استاتوس فیس‌بوک است. السا با دلخوری می‌گوید: «وقتی به آدم توضیح ندن، همه‌چیز پیچیده به‌نظر می‌آد.»
sᴍMahdi Ziaei
«آدم می‌خواهد دوستش داشته باشند، اگر نشد، مورد ستایش قرار بگیرد، اگر نشد، از او بترسند، اگر نشد، از او متنفر باشند و او را تحقیر کنند. روح از خالی بودن گریزان است و می‌خواهد به ‌هر قیمت که شده، با دیگران ارتباط برقرار کند.»
محمد
می‌خواهد فریاد بکشد حق با مادربزرگ نبود، همیشه خوب نیست آدم متفاوت باشد، چون متفاوت بودن، به معنی جهش است و تقریباً هیج‌کدام از «مردان ایکس» خانواده ندارند
sara.m.shzi
السا، وقتی پدرش او را برای اولین‌بار به اسپانیا برد و گفت که خدمات هتل all است، چندان تحت‌تأثیر قرار نگرفت، چون وقتی آدم مادربزرگ داشته باشد، کل زندگی‌اش all است.
sara.m.shzi
آدم واقعاً اجازه ندارد ساک‌های خرید زردرنگ را از فروشگاه بیرون بیاورد. مادربزرگ شانه‌هایش را بالا انداخت و گفت: «من که ندزدیدم‌شون، فقط برنگردونده‌م سر جاشون.» بعد یک ماژیک سیاه به دست السا داد. السا هم گفت که در ازای نوشتن، حداقل چهار بستنی شکلاتی بن و جری می‌خواهد. مادربزرگ گفت: «یکی!» السا گفت: «سه تا!» مادربزرگ به دو بستنی رضایت داد، ولی وقتی السا گفت: «سه تا، وگرنه به مامان می‌گم!» مادربزرگ فریاد کشید: «من با تروریست‌ها معامله نمی‌کنم.» السا به او یادآور شد که در ویکی‌پدیا، ذیل عنوان «تروریست» ، به خصوصیات زیادی برخورده که در واقع شامل حال مادربزرگ می‌شود، ولی حتی یکی از این خصوصیات شامل حال خودش نمی‌شود. گفت: «هدف تروریست‌ها ایجاد آشوب و بی‌نظمیه، و مامان می‌گه، این دقیقاً همون کاریه که تو در طول روز انجام می‌دی.» در این لحظه مادربزرگ تسلیم شد و قول خرید چهار بستنی را به او داد، به شرط اینکه السا دهانش را ببندد و مشغول نوشتن شود. السا همین کار را انجام داد، بعد، اواخرشب، در آن سرِ شهر، داخل رنو نشست و نگهبانی داد. مادربزرگ، ساک‌ایکیابه‌دست، وارد یک ساختمان شد و با عجله ساختمان را ترک کرد.
آلوین (هاجیك) ツ
«دیدی! هیچی واقعاً گم‌شده محسوب نمی‌شه، قبل از اینکه مامان نتونه اونو پیدا کنه.»
zohreh
در آن اتفاقات خارق‌العاده و محیرالعقول رخ بدهد.
هرگز
و بعد هر دو روی صندوقچه می‌نشینند و پاستیل می‌خورند. در واقع آدم وقتی غمگین است هم می‌تواند پاستیل بخورد، ولی کار بسیار سخت می‌شود.
هرگز
مدت‌ها بود که از خوندن تا این حد لذت نبرده بودم. وقتی آدم بزرگ می‌شه، دیگه نمی‌تونه از خوندن خیلی لذت ببره. وقتی آدم کوچیکه، خیلی تحت‌تأثیر قرار می‌گیره، بعداً دیگه از این خبرها نیست.
هرگز
اتاق بیمار همان بویی را می‌دهد که اتاق تمام بیمارهایی که زیر بالش‌شان بطری‌های نوشیدنی را پنهان کرده‌اند و سعی می‌کنند دود سیگار را از محیط خارج کنند، تا مامان السا متوجه چیزی نشود.
هرگز
اگر آدم خودش قطعه‌ی موسیقی دلخواهش را انتخاب کند، تحمل بعضی چیزها راحت‌تر می‌شود.
Mina.Hp
مادربزرگ دروغ را «روایت دیگری از واقعیت» می‌نامد.
Emma
السا هنوز خیلی کوچک بود. یک شیرِ پارچه‌ای داشت که آن‌ را همیشه دنبال خود می‌کشاند. یکی از مأموران حفظ امنیت فرودگاه از او خواست اسباب‌بازی را زیر دستگاه اشعه‌ایکس قرار دهد. از آنجا که دستگاه به‌نظر السا مخوف آمد، از انجام این کار خودداری کرد. یکی دیگر از مأموران سعی کرد شیر را از دست او بیرون بکشد، مادربزرگ چنان عصبانی شد که فقط از مادربزرگ‌هایی بر می‌آید که یکی سعی می‌کند شیرِ نوه‌اش را از چنگ او بیرون بکشد. چیزی نمانده بود که بین مادربزرگ و مأموران کار به زدوخورد بکشد. مادربزرگ نعره کشید: «فاشیست‌های لعنتی، می‌خواین منو هم بگردین؟ شاید چند تا از این شیرهای حاوی مواد منفجره رو تو بدنم جاسازی کرده باشم!
Mithrandir
«اگه آدم نمی‌تونه چیز بدی رو از ذهنش پاک کنه، باید روی اون چیزهایِ خوبِ زیادی بپاشه.»
乙_みG
نمی‌خواهد هیچ‌کس متوجه شود که از فرزند هنوز متولدنشده‌ی مامان متنفر است، چون همه او را بیشتر دوست خواهند داشت. نمی‌خواهد هیچ‌کس متوجه شود که از تنها ماندن و به‌ حال خود رها شدن، چه وحشت عمیقی دارد.
mahzooni
«آدم می‌خواهد دوستش داشته باشند، اگر نشد، مورد ستایش قرار بگیرد، اگر نشد، از او بترسند، اگر نشد، از او متنفر باشند و او را تحقیر کنند. روح از خالی بودن گریزان است و می‌خواهد به ‌هر قیمت که شده، با دیگران ارتباط برقرار کند.»
ارغوان
اگر آدم در هیچ کاری دخالت نکند، آن وقت فقط وجود دارد، ولی زندگی نمی‌کند
ارغوان
حالا دیگر می‌گویند که او دیوانه است. ولی مادربزرگ در واقع یک نابغه است، البته همزمان کمی هم مجنون است.
آســاره
داشتن یک ابرقهرمان حق تمام کودکان هفت‌ساله است. به‌همین راحتی. و هر کس نظر دیگری داشته باشد، عقلش درست کار نمی‌کند.
Emma
کتاب ادبی خوب آن چیزی است که احمق‌های بی‌سواد «کامیک» خطاب می‌کنند
k.t

حجم

۳۸۹٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۴۸۸ صفحه

حجم

۳۸۹٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۴۸۸ صفحه

قیمت:
۸۰,۰۰۰
تومان