بریدههایی از کتاب مادربزرگ سلام میرساند و میگوید متاسف است
۴٫۰
(۱۷۷)
در افسانههای میاماس راههای بیشماری برای غلبه بر یک اژدها وجود دارد. حالا اگر این اژدها یک سایه باشد، یعنی بدترین نوع اژدها که شبیه انسان است...
امیرعلی
«این همه کتاب دارین، اون وقت حتی یه جلد از کتابهای هری پاتر رو ندارین؟»
زن عذرخواهانه سرش را به علامت منفی تکان میدهد. قیافهی السا طوری است که انگار به او اهانت شده.
غرغرکنان میگوید: «یه میلیون کتاب که بینشون حتی یه جلد از هری پاتر نیست! اون وقت به یه چنین آدمی اجازه میدن بیماران روانی رو مداوا کنه؟ این خودش عین بیماریه!»
امیرعلی
. درهای رنو مثل همیشه باز هستند، چون مادربزرگ هیچوقت عادت نداشت درِ جایی را قفل کند و هنوز هم بوی دود سیگار فضای داخل خودرو را پر کرده است. السا میداند که استشمام دود ضرر دارد، ولی این دود سیگار مادربزرگ است، بنابراین نفس عمیقی میکشد.
امیرعلی
فرشته در انبوه غصههایش غرق شد، تا اینکه قلبش دونیم شد و بدنش را مثل یک آینه شکست و به دونیم کرد. وقتی کودکان مخفیانه به ساحل رفتند تا او را ببینند، توانستند همزمان در یکی از نیمهها چهرهای را ببینند که از شدت زیبایی، گلهای رز را از جلوه میانداخت، ولی در نیمهی دیگر چشمشان به موجودی افتاد که چنان وحشیانه و هراسناک به آنها نگاه میکرد که کودکان از شدت وحشت جیغ کشیدند و دواندوان راه رفته را بازگشتند.
چون تمام هیولاها از همان ابتدا هیولا نبودهاند. تعدادی از آنها به خاطر غم و غصههایشان هیولا شدهاند.
امیرعلی
سایر بچهها به خاطر اینکه او متفاوت است، از او متنفر نیستند. در مدرسه تعداد زیادی کودک وجود دارد که با بقیه فرق دارند، در هر کلاس حداقل دو یا سه نفر. فرق او با بقیه این است که عقبنشینی نمیکند. بچههای عادی هم به این دلیل از او متنفرند. وقتی چشمشان به بچهای میافتد که عادی نیست و عقبنشینی هم نمیکند، وحشت میکنند که مبادا بچههای غیرعادی انقلاب راه بیندازند. پس باید السا را ساکت کنند و او را کتک بزنند تا تسلیم شود. تا از اینکه فکر میکند یک ابرقهرمان است، دست بردارد.
امیرعلی
آنها خشمگین هستند و تشنه به خون، و اگر تو را گاز بگیرند، نخواهی مرد، بلکه دچار سرنوشت بسیار بسیار بدتری خواهی شد؛ قدرت تخیلات را از دست خواهی داد، قدرت تخیلات از زخمهایت جاری میشود و پیکر خاکستری و خالیات بهجا میماند. با گذشت زمان، مرتباً بیشتر تباه میشوی، تا نهایتاً از تو یک پوستهی خشکوخالی باقی میماند. تا دیگر هیچ افسانهای را نتوانی به خاطر بیاوری و بدون این افسانهها، میاماس و کل سرزمین– تقریباً– هنوز– بیدار دچار مرگی خاموش میشود؛ بدترین نوع مرگ.
امیرعلی
آنها کاری را میکنند، که باید. کاری را میکنند که میتوانند. آنها روی خرابههای کلمههای مربوط به جنگ، کلمههای مربوط به بخشش را بنا میکنند.
MhmD
در افسانهها هیچچیز بیدلیل اتفاق نمیافتد. چون در افسانهها اتفاق معنی ندارد. یکبار یکی از دراماتیکرهای روسی گفته بود، اگر دیدی در پردهی اول، اسلحهای به دیوار آویزان است، بدان که در پردهی آخر باید با آن شلیک شود.
MhmD
«اصلاً مهم نیست آدم به چهچیزی اعتقاد داره، فقط باید به یه چیزی اعتقاد داشته باشه، وگرنه همهش باد هواست.»
MhmD
روبهرو شدن با واقعیات، برای یک کودک تقریباً هشتساله دشوار است. تقریباً برای هر کسی، با هر سنوسالی.
MhmD
آدم باید چیز باارزشی داشته باشد که به خاطرش بجنگد.
MhmD
گاهی در افسانهها اینگونه است که تنها موجودی که میتواند بر یک اژدها غلبه کند، وحشتناکتر از خود اژدهاست.
یک هیولا.
MhmD
«بزرگترین نیروی مرگ در این نیست که جان کسی را میستاند، بلکه در این است که میتواند بازماندگان را به نقطهای برساند که دیگر نخواهند به زندگی ادامه دهند.»
MhmD
اغلب اینطور است که اگر آدم حرفی نزند، هیچکس را از دست خودش ناراحت نمیکند.
MhmD
تنها یک دلیل نمیتواند مسبب آن باشد، بلکه دلایل متعددی در این مسئله دخیل هستند که دستبهدست هم میدهند و خشم را تبدیل به یک طوفان میکنند، طوفانی که در سینه تشکیل میشود و بعد فوران میکند.
MhmD
«داستانش طولانیه.»
«من عاشق داستانهای طولانیم.»
MhmD
او همچنان به نامه خیره میماند.
السا میپرسد: «تابهحال ماجرای زنی رو شنیدهید که بهحد مرگ نامه میخوند؟»
MhmD
در قصهها هیچچیز همینطوری اتفاق نمیافتد. همهچیز همانطور است که از قبل پیشبینی شده است.
MhmD
«راستی داستان اون زن رو شنیدهی که هیچوقت نمیرفت سر اصل مطلب؟»
MhmD
به آپارتمانش برمیگردد، چون معتقد است هر اتفاقی هم که بیرون بیفتد، به خطر سرد شدن قهوه نمیارزد.
MhmD
حجم
۳۸۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۴۸۸ صفحه
حجم
۳۸۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۴۸۸ صفحه
قیمت:
۸۰,۰۰۰
۵۶,۰۰۰۳۰%
تومان