بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مادربزرگ سلام می‌رساند و می‌گوید متاسف است | صفحه ۱۹ | طاقچه
تصویر جلد کتاب مادربزرگ سلام می‌رساند و می‌گوید متاسف است

بریده‌هایی از کتاب مادربزرگ سلام می‌رساند و می‌گوید متاسف است

۴٫۰
(۱۷۷)
هدیه‌ی واقعی در لذت خواندن نهفته است، نه در خود کتاب.
MhmD
السا متوجه شده که برای به ‌حرف آوردن مردم، بهتر این است که با آن‌ها راجع به مسائلی حرف بزند که از آن خوش‌شان نمی‌آید، تا راجع به مسائلی که مورد علاقه‌شان است.
MhmD
«بهترین افسانه‌ها نه صد درصد واقعی‌اند، نه صد درصد تخیلی.»
MhmD
ملکه فقط تا زمانی قدرتمند است که زیردستانش از کشمکش هراس داشته باشند.
MhmD
تمام هیولاها از ابتدا هیولا نبوده‌اند و تمام هیولاها هم شکل هیولا نیستند. تعدادی از آن‌ها هیولا را در وجود خودشان دارند.
MhmD
آدم می‌تواند سال‌ها مادربزرگش را دوست داشته باشد، بدون اینکه واقعاً چیزی درباره‌ی او بداند.
MhmD
مادربزرگ اصلاً معتقد نیست که آدم باید حتماً کلمه‌ها را درست بنویسد.
MhmD
«بهتره بعضی چیزها رو اصلاً هم نزد.»
MhmD
آپارتمان مامان مثل خودش است و آپارتمان مادربزرگ هم مثل خود مادربزرگ. مامان از نظم دقیق خوشش می‌آید، مادربزرگ از بی‌نظمی دقیق.
MhmD
مادربزرگ معتقد است، افرادی که کندذهن‌تر هستند، همیشه به افرادی که سریع‌الانتقال هستند، تهمت می‌زنند که قدرت تمرکزشان ایراد دارد. «احمق‌ها متوجه نمی‌شن در حالی‌که خودشون هنوز تو یه نقطه گیر کرده‌ند، دانایان از اون مرحله عبور کرده‌ند و دارن به مسائل بعدی فکر می‌کنن. به همین دلیل احمق‌ها همیشه ترسو و هجومی هستن، چون هیچ‌چیز بیشتر از یه دختر زبروزرنگ اون‌ها رو به وحشت نمی‌ندازه.»
Sahar Tusani
تمام هیولاها از همان ابتدا هیولا نبوده‌اند. تعدادی از آن‌ها به خاطر غم و غصه‌هایشان هیولا شده‌اند.
mana
مرگ برای مادربزرگ حکم نمسیس را داشت. به همین دلیل هیچ‌وقت نمی‌خواست درباره‌ی آن حرف بزند. و به همین دلیل جراح شد؛ تا با تمام قوا با مرگ بجنگد.
مهدیه
کمی قبل، مادربزرگ همراه با السا تمام فیلم‌های ارباب حلقه‌ها را دیده بود، به این دلیل که مادر السا مؤکداً دیدن این فیلم‌ها را ممنوع کرده بود.
乙_みG
«فقط آدم‌های متفاوت می‌تونن دنیا رو تغییر بدن. آدم‌های عادی حتی نمی‌تونن یه ذره رو جابه‌جا کنن.»
میم سالک
تو اینترنت موج‌سواری کنم.
aurora
السا می‌گوید: «شما محاسبید.» و بعد، با کمی شک و تردید: «و کشیش کلیسا. من شما رو تو مراسم خاکسپاری دیدم، شما لباس کشیش‌ها رو پوشیده بودین!» پزشک، با لحنی چنان دوست‌داشتنی که فقط در حضور مادربزرگ، از آن استفاده می‌شد، می‌گوید: «من خیلی چیزها هستم.» السا می‌پرسد: «یعنی پزشک هم هستین؟»
امیر
به همه جای مامان لوله وصل شده است. السا مامان را طوری با دقت در آغوش می‌گیرد و محکم به خودش فشار می‌دهد که ناخواسته لوله‌ها را از جایشان بیرون نکشد. فکر می‌کند، شاید یکی از آن‌ها کابل برق باشد و اگر از جا بیرون کشیده شود، مامان مثل یک لامپ، خاموش شود.
امیر
کِنت تقریباً هیچ‌وقت خانه نیست، چون مقاطعه‌کار است، یا آن‌طور که خودش به زبان فرانسوی می‌گوید: «رپرنور.»
فرشید
کتاب هری پاتر و محفل ققنوس را از روی آیپدش می‌خواند. برای دوازدهمین‌بار. از این کتاب کمتر از سایر کتاب‌های هری پاتر خوشش می‌آید، به همین دلیل است که آن را بیشتر از این نخوانده است.
Pariya
چون وقتی تعداد کودکان متفاوت به حدنصاب لازم برسد، دیگر لازم نیست هیچ‌کدام از آن‌ها عادی باشند.
sᴍMahdi Ziaei

حجم

۳۸۹٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۴۸۸ صفحه

حجم

۳۸۹٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۴۸۸ صفحه

قیمت:
۸۰,۰۰۰
۵۶,۰۰۰
۳۰%
تومان