بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مادربزرگ سلام می‌رساند و می‌گوید متاسف است | صفحه ۱۰ | طاقچه
تصویر جلد کتاب مادربزرگ سلام می‌رساند و می‌گوید متاسف است

بریده‌هایی از کتاب مادربزرگ سلام می‌رساند و می‌گوید متاسف است

۴٫۰
(۱۷۷)
السا ژل را خیلی سریع به دستانش می‌مالد و آنچه را که اضافه آمده، به طور غریزی به شلوارش.
محمد علی
وقتی از جا بلند می‌شود، انگشتان مامان دنبال او می‌گردند و وقتی می‌خواهد اتاق را ترک کند، مامان نیمه‌خواب، نیمه‌بیدار می‌گوید: «اگه جای مادربزرگ، پدربزرگ مرتباً سفر می‌کرد، تا زندگی دیگران رو نجات بده، مردم هیچ‌وقت نمی‌گفتن چه پدر بدی!» السا می‌گوید: «ولی من! من می‌گفتم!» مامان می‌گوید: «می‌دونم، به همین دلیل تو آینده‌ای.»
Nafiseh R
بزرگ‌ترین نیروی مرگ در این نیست که جان کسی را می‌ستاند، بلکه در این است که می‌تواند بازماندگان را به نقطه‌ای برساند که دیگر نخواهند به زندگی ادامه دهند.
Nafiseh R
«هیچ‌وقت سربه‌سر کسی نذار که وقت آزاد زیادی داره.»
Mina.Hp
مادربزرگ همیشه می‌گفت: «فقط آدم‌های متفاوت می‌تونن دنیا رو تغییر بدن. آدم‌های عادی حتی نمی‌تونن یه ذره رو جابه‌جا کنن.»
Fatemeh Ghorbani
«آدم می‌خواهد دوستش داشته باشند، اگر نشد، مورد ستایش قرار بگیرد، اگر نشد، از او بترسند، اگر نشد، از او متنفر باشند و او را تحقیر کنند. روح از خالی بودن گریزان است و می‌خواهد به ‌هر قیمت که شده، با دیگران ارتباط برقرار کند.»
f
«یه شعر قدیمی از یه پیرمرد وجود داره، با این مضمون که اگه تو وجودش چیز دوست‌داشتنی‌ای نداره، می‌تونه تصور کنه که حداقل مورد تنفر دیگران قرار بگیره، مهم اینه که دیده بشه. حالا هر طور که شده.»
f
بعد چشمانش را چرخاند و عصبانی شد. کمی به این دلیل که مامان فکر می‌کند السا آن‌قدر ساده است که اگر مامان چیزی را با مردان ایکس مقایسه کند، او خوشش می‌آید، و کمی هم به این دلیل که حق با مامان است.
f
با حالتی غمگین به السا نگاه می‌کند. «آدم‌ها باید بتونن داستان‌هاشونو تعریف کنن، السا. وگرنه خفه می‌شن.»
f
آدم باید چیز باارزشی داشته باشد که به خاطرش بجنگد.
f
ولی هیچ‌کس از «مرگ» حرف نمی‌زند. همه می‌گویند که مادربزرگ «این دنیا را ترک کرده» و یا «از دست رفته» است. انگار مادربزرگ لنگه‌جورابی است که داخل خشک‌کن گم شده است.
f
«بزرگ‌ترین نیروی مرگ در این نیست که جان کسی را می‌ستاند، بلکه در این است که می‌تواند بازماندگان را به نقطه‌ای برساند که دیگر نخواهند به زندگی ادامه دهند.»
f
السا بدون اینکه کفش‌هایش را دربیاورد، بالاخره وارد آپارتمان مادربزرگ می‌شود. او کفش‌هایی به پا دارد که روی پارکت خط می‌اندازند، به همین دلیل مامان از او خواسته که آن‌ها را در خانه از پایش دربیاورد، ولی اینجا، در آپارتمان مادربزرگ، این مسئله اصلاً مطرح نیست، چون پارکت خانه‌اش طوری است که انگار یک نفر روی آن اسکیت‌سواری کرده است. دلیلش این است که اولاً پارکت بسیار قدیمی است، دوم اینکه مادربزرگ واقعاً روی آن اسکیت‌سواری کرده است.
f
السا ژل را خیلی سریع به دستانش می‌مالد و آنچه را که اضافه آمده، به طور غریزی به شلوارش.
f
«تغییر خاطرات، یه ابرنیروست.»
mahsa
مادربزرگ همیشه می‌گفت: «هیچ‌وقت سربه‌سر کسی نذار که وقت آزاد زیادی داره.»
سُعاد خانوم
بزرگ‌ترین نیروی مرگ در این نیست که جان کسی را می‌ستاند، بلکه در این است که می‌تواند بازماندگان را به نقطه‌ای برساند که دیگر نخواهند به زندگی ادامه دهند.
فرسا
تمام کودکان هفت‌ساله حق دارند برای خودشان ابرقهرمان داشته باشند. و هر کس نظری خلاف این داشته باشد، عقلش درست کار نمی‌کند.
امیرعلی
ولی چهار حرف نامه از این قرار است: متأسفم که مجبورم بمیرم. و السا در این روز می‌تواند مادربزرگش را ببخشد.
امیرعلی
السا همچنان گریه می‌کند. گرگ‌دل هم. ولی آن‌ها کاری را می‌کنند، که باید. کاری را می‌کنند که می‌توانند. آن‌ها روی خرابه‌های کلمه‌های مربوط به جنگ، کلمه‌های مربوط به بخشش را بنا می‌کنند.
امیرعلی

حجم

۳۸۹٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۴۸۸ صفحه

حجم

۳۸۹٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۴۸۸ صفحه

قیمت:
۸۰,۰۰۰
۵۶,۰۰۰
۳۰%
تومان