بریدههایی از کتاب خاطرات ثریا پهلوی
۳٫۶
(۵۷)
صیغۀ عقد ما را امام جمعه تهران، که علیرغم ریشش مردی مدرن و فرنگی مآب بود، جاری کرد. تفریح او پرورش طوطی و مرغ عشق بود و هر بار که به سفر اروپا میرفت، عبا و عمامهاش را از تن در میآورد و کت و شلوار میپوشید.
sorena
در یکی از روزهای ماه مارس ۱۹۵۴ دو پاسبان مامور گشت در بازار تهران به زنی چادری که با کیف دستی بزرگ با عجله قدم بر میداشت ظنین شدند. پاسبان اولی به دومیگفت «نگاه کن، شرط میبندم مرد است.» آنها جلوی زن چادری را گرفتند و او را به حرف کشیدند تا صدایش را بشنوند. زن جوابی نداد و قصد فرار کرد. پاسبانها چادر را از سر زن کشیدند و پیش از اینکه عابرین به این عمل معترض شوند همه حیرت زده دیدند زن چادری در اصل مرد ریش داری است و در کیف دستیاش دینامیت حمل میکند.
او دکتر فاطمی وزیر امور خارجه دولت مصدق بود و قصد داشت در یک جلسه ضد سلطنتی شرکت کند. دکتر فاطمیدر دادگاه به اعدام محکوم شد و بلافاصله تیربارانش کردند.
سیّد جواد
خبرنگاران زرنگ ایتالیایی توانسته بودند به همکاران فرانسویشان ناز شصت نشان دهند.
سیّد جواد
همانطور که داشتم در خیابان مرکزی شهر گردش میکردم ناگهان متوجه شدم راه رفتن معمولی را به کلی فراموش کردهام. پشت سر هم به رهگذران تنه میزدم و مجبور میشدم از آنها معذرت خواهی کنم. پاهایم سالم بود. چشمهایم نقصی نداشت. اما هفت سال ملکه بودن باعث شده بود مهارتهای معمولی عبور از میان جمعیت را نیز از دست بدهم. ملکهها عادت دارند که افراد معمولی همه جا با تعظیم و تکریم راه را برایشان باز کنند. البته من هم، در زمانی که ملکۀ ایران بودم، بارها در شانزه لیزۀ پاریس یا ویلونتوی رم قدم زده بودم. ولی در این، گردشها همیشه عدهای از ملازمین درباری راه را برایم میگشودند.
سیّد جواد
اشرف، علیرغم تمام شایعات، عزیزترین فرزند رضاخان محسوب نمیشد و این حرف هم هرگز از دهان شاه پیر شنیده نشده بود که «محمدرضا نالایق است و اشرف مرد خانواده است» این ادعاها صحت نداشت چون، طبق سنت ها و نحوۀ زندگی خانوادههای ایرانی، فرزند مونث از همان ابتدای تولد در عقبترین ردیفها قرار میگرفتند.
م.حکیمی
من تشخیص دادم زنهای اطرافم نه تنها بیبهره از قدرت و نفوذ نیستند بلکه بالعکس دربار ایران درباری بیش از حد زنانه است.
diba
پیش از ترک لندن برای قفس بزرگ پرندههای خانهام دو طوطی خریدم. دلم میخواست یک سگ از نژاد بولداگ هم داشته باشم. چند ساعت بعد از اینکه حرف خریدن بولداگ را زدم، یکی از بهترین نمونههای این نژاد را به سفارت ایران آوردند. از وزیر انگلیسی که سک را آورده بود پرسیدم «اسمش را چه بگذارم؟»
او جواب داد «به عقیده من اگر اسمش را چرچیل بگذارید بد نیست.»
به تصور جناب وزیر اسم مناسب تری وجود نداشت چون انگلیسیها بولداگ را یکی از سمبولهای قدرت بریتانیای کبیر میدانند.
در جواب خندیدم و گفتم «این اسم گذاری در ایران جنبه توهین به سر وینستون را پیدا میکند.» گفت «بسیار خوب نظر ایشان را میپرسم و اطلاع میدهم.»
سپیده دم اندیشه
به تدریج، در مدت اولین اقامت تابستانی در سعدآباد، پی بردم که در واقع نه فقط شاه بلکه با یکایک افراد خانواده سلطنتی ازدواج کردهام، و همچنین دانستم مهمترین شخصیت دربار ایران تاجالملوک مادر شاه است
نفیس
هیجده سال داشتم که با شاه ایران ازدواج کردم و این باعث شد حس استقلال و اتکائ به نفس طبیعیام به ناگهان کم شود. در بسیاری از زمینههای زندگی امکان پرورش فکری پیدا نکردم و علیرغم رشد سنی، یک کودک به تمام معنی باقی ماندم.
Zeinab
هیچ کاری در دنیا مشکلتر از دلالی محبت نیست.
BehRad
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۳۴ صفحه
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۳۴ صفحه
قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان