حال زندانی محکوم به حبس طویلالمدتی را داشتم که ناگهان آزادش کردهاند
BehRad
نشستم، موتور سواران پلیس پیشاپیش راه را برای عبورم باز میکردند. چراغ قرمز یا سبز
کاربر ۷۵۰۸۵۷
برادر کوچک ثریا بیژن (۱۳۸۰ - ۱۳۱۶) نیز یک هفته پس از فوت ثریا درگذشت. وی گفته بود: «بعد از او، من هم صحبتی ندارم.»
سپیده
ثریا دختر خلیل اسفندیاری و اوا کارل در اول تیرماه ۱۳۱۱ در یک خانواده سرشناس بختیاری در شهر اصفهان متولد شد. او یک برادر و خواهر کوچکتر به نامهای بیژن و لعیا داشت. ثریا تا هشت ماهگی در ایران بود و پس از آن خانوادهاش او را با خود به برلین بردند.
سپیده
چگونگی و میزان ناکامیازدواج اولم را شرح دادم، پس تعجبی ندارد که محتاط هستم تا از چاله به چاه سقوط نکنم.
سپیده
قراگزلو، که تا آن لحظه از واقعیت ماجرا خبر نداشت، مرد خوشذاتی بود که مرا همچون دخترش دوست داشت. وقتی ماجرا را برایش تعریف کردم شروع کرد به اشک ریختن، و مرتباً میگفت «باور نمیکنم. اصلاً باور نمیکنم.»
گریه و زاریش آنقدر ادامه یافت که دست آخر این من بودم که شروع به دلداری او کردم!
سپیده
مثل همیشه، در رویارویی با لحظههای غمانگیز زندگی، از عهده گریه کردن بر نمیآمدم. اما احساس میکردم انگار تمامیوجودم دارد یخ میبندد. به مادرم پناه بردم و پرسیدم «حالا چه باید بکنیم؟
سپیده
در حالی که هر لحظه برایم ابدیتی طولانی بود، او به من تلفن نزد.
سپیده
همه جا میبایست خلاف آنچه که در درونم میگذشت، لبخند بر لب با دیگران به خوش و پش کنم.
سپیده
روز ۱۳ فوریه، تقریباً بعد از هفت سال زندگی با شاه ایران، تهران را ترک گفتم. شاه. وزرا برای بدرقه من به فرودگاه آمدند و گارد احترام مراسم رسمیبه جا آورد. به ذهن هیچ کس، بجز محمدرضا و من، خطور نمیکرد که شاید ما دو نفر هرگز همدیگر را نبینیم.
سپیده