- طاقچه
- دفاع مقدس
- کتاب من زندهام
- بریدهها
بریدههایی از کتاب من زندهام
۴٫۷
(۸۲۶)
«زن با یک دست گهواره را و با دست دیگر دنیا را تکان میدهد» .
کاربر طاقچه
آدمها در لحظهی ترس خیلی به خدا نزدیکتر میشوند. اصلاً این ترس است که به یاد آدمها میآورد همه چیز دست خداست.
یا فاطمه زهرا (س)
و با موشکهای نه متری و دوازده متری، کوچههای دو متری را مورد اصابت قرار میدادند تا هیچ جانپناهی برای کودکان، مادران و غیرنظامیان باقی نگذارند. حالا چطور فرزندان ما باید باور کنند کشورهایی که اسلحه در اختیار صدام میگذاشتند، تغییر روش دادهاند و دوستدار صلح و مدافع حقوق بشر شدهاند؟
خانم باروتیان
«زندگی هیچ چیز جز جهاد کردن برای عقیده نیست.»
قطره دریاست اگر با دریاست
خانهی ما سرقفلی مسکینان بود. اگر گدایی در خانه را میزد تا به او آب خنک نمیداد و سیرش نمیکرد و پاپوشش نمیداد نمیگذاشت دست خالی برود. میگفت: بعضی اولیا در لباس ژنده و ژولیده و با هیبت مسکینان در خانه را میزنند و ما نمیدانیم. غفلت نکنید. همه را راه دهید و در راه خدا خیرات بدهید. امام زمان در بین ماست. به همه سلام کنید شاید یکی از آنها او باشد.
قطره دریاست اگر با دریاست
به مقصد نگاه کن، آرزوها قشنگ نیستند، این فاصلهی رسیدن به آرزوهاست که قشنگ است.
قطره دریاست اگر با دریاست
من یعنی دست من یعنی بخشی از خدا، من یعنی چشم من یعنی بخشی از خدا. حالا دیگر چشم، زبان و گوش و دست و پا و قلب اعتبار بیشتر و جایگاه بالاتری پیدا میکند. پس شما امانتدار میشوید و رسالت مهمتری پیدا میکنید. وقتی منِ شما سرشار از خدا شد آن وقت منِ شما یعنی چشم خدا، گوش خدا، عقل خدا، دست خدا، پای خدا، زبان خدا، قلب خدا و آن وقت است که تکهای از خدا میشوید.
N.karimi
اشکال کار شما اینه که اعتقادتون ضعیفه و همهی مشکلات رو خودتون میخواهید حل کنید. مشکلگشا سالار شهیدانه.
N.karimi
درد عصارهی رشد و تعالی آدمی است. ارزش هر انسانی به میزان رنجی است که از این دنیا میبرد. «الدنیا سجن المومن»
در جست و جو
گفتم: آخه تو این آتیش و خون من دنبال کاغذ و قلم و نامه نوشتن باشم، چی بنویسم؟
گفت: بابا چقدر برای دو کلمه نوشتن چانه میزنی. نگفتم شاهنامه بنویس، فقط بنویس «من زندهام» .
نمیدانستم چرا باید بنویسم من زندهام. با این حال بیاختیار با انگشت در خیال خودم روی پایم نوشتم: «من زندهام» .
سیدتی🌱
- خمینی گفته است جنگ بر زنان واجب است؟
- ما نجنگیدیم، دفاع کردیم.
- اگر نمیجنگید پس رمز «من زندهام» چیست؟
- این رمز نیست، این خبر سلامتی است.
سیدتی🌱
ما در عین اسارت آزاده بودیم، ما فرزندِ باورهای بزرگ بودیم. به دنیا آمده بودیم تا انقلاب کنیم. بجنگیم و برای آزادی اسیر شویم. سهم ما دیوار و زندان نبود. هنوز میگفتم ما فردا آزاد میشویم، حتی وقتی نفسهایم به سختی بالا میآمد، امید به فردا داشتم.
سیدتی🌱
مادر هر وقت ما را میدید سفارش میکرد که هوای همدیگر را داشته باشید، خواهر برادری، دُرّ گرانبهایی است. هوای خواهرتان را داشته باشید.
سیدتی🌱
بدترین سرنوشت بلاتکلیفی است! رفتنت خلاء بود و گمشدنت درد. هر کسی که به ما میگفت سلام، به جای احوالپرسی توقع داشتیم خبری از تو بشنویم.
سیدتی🌱
آقا میگفت: ما که گنجشکمان را گم نکردهایم، ما فرزندمان را گم کردهایم بگذارید خوب بگردد. مادر از بوی شیر، فرزندش را پیدا میکند. گاهی آنقدر میگشت که خودش هم گم میشد. شهر کوچک بود و خبرها زود میپیچید. میگفتم: مادر! تو میری اینطرف و آنطرف گم میشی؛ ما پیش دوستامون خجالت میکشیم. خواهرمون رو گم کردیم، باید مادرمون رو هم گم کنیم؟
فاطمه که حال و روزش بهتر از او نبود و برای همهی ما، هم مادر و هم خواهر شده بود، مأمور تعقیب و جستوجوی مادر بود.
سیدتی🌱
مادر هر روز بهانهی چیزی را میگرفت. اصلاً تو بهانهی تمام بهانههایش بودی!
سیدتی🌱
مادر گاهی ساعتها کنار قبرهای بینشان مینشست و میگفت: من اینجا مینشینم شاید مادری دیگه در گوشهی دیگه از این دنیا کنار قبر دخترم بشینه و او را از تنهایی درآورد.
میگفتیم: شاید یکی از این قبرهای بینشان، قبر معصومه باشد.
میگفت: نه مادر! مادر بوی تن بیجان فرزندش را هم میشناسد، شما هنوز بچهاید و این چیزها را نمیدانید، هر چه بیشتر بگذرد قبر معطرتر میشود و خاک بوی خدا را میگیرد. مادر خاک بچهاش را بهتر میشناسد.
سیدتی🌱
واژهی مفقودالاثر برای مادرم اصلاً مفهوم نبود. مرتب میپرسید:
- مفقودالاثر یعنی زنده یا زبونم لال...
- یعنی منتظر باشیم یا نه؟ یعنی حالشون خوب نیست؟
- یعنی کجا هستند؟
ما هم برای توجیه مادر میگفتیم: مفقودالاثر یعنی مادری که همهی امیدش به لطف خداس و همه چیز رو به خدا سپرده. صدام داره با شما میجنگه، میخواد با این کارا شما رو از پا در بیاره وگرنه، اسیر باید ثبتنام بشه و به خانوادهش نامه بنویسه.
سیدتی🌱
مرارت الدنیا حلاوت الاخره. بزرگی هر آدمی به میزان رنجی است که میبرد و از لابه لای این رنجهاست که گرههای زندگی گشوده و دوست داشتن شکوفا میشود و ستارهی بخت من در این رنج غلتان است تا شاید در چشم شما دیده شود. من در ارادت به شما جاودانه خواهم ماند.
fatemeh_z_gh09
جنگ، کتاب نیست که آن را بخوانی. جنگ، جنگ است. جنگ حقیقتی عریان است که تا آن را نبینی و دست به آن نکشی، درکش نمیکنی.
fatemeh_z_gh09
حجم
۳٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۵۵۲ صفحه
حجم
۳٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۵۵۲ صفحه
قیمت:
۸۰,۰۰۰
۴۰,۰۰۰۵۰%
تومان