بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب من زنده‌ام | صفحه ۱۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب من زنده‌ام

بریده‌هایی از کتاب من زنده‌ام

نویسنده:معصومه آباد
انتشارات:انتشارات بروج
امتیاز:
۴.۷از ۸۲۶ رأی
۴٫۷
(۸۲۶)
روی پایم نوشتم: «من زنده‌ام» . به راستی مرگ چه ارزان شده بود!
fatemeh_z_gh09
تاریخ کشورمان مملو از خاطراتی است که یک نسل به فراموشی سپرده و تاوان این فراموشی را نسل دیگری پرداخته است.
حسین الهام
خواستم بگویم کتاب هدایت است دیدم نه؛ بشارت هم هست. خواستم بگویم کتاب سعادت است دیدم نه؛ حکایت هم هست. خواستم بگویم کتاب قیامت است دیدم نه؛ حیات هم هست. خواستم بگویم این کتاب آخرت است دیدم نه، دنیا هم هست. ‌گفتم این کتاب اصلاً، همه چیز است. اگر سال‌ها اینجا با قرآن بمانیم دیگر تنها نخواهیم بود. بهره‌ای که ما از قرآن می‌بریم ما را تا همیشه زنده نگه خواهد داشت.
کتاب دوست
مادر هر روز بهانه‌ی چیزی را می‌گرفت. اصلاً تو بهانه‌ی تمام بهانه‌هایش بودی! می‌گفت مرا ببرید کنار کارون. می‌خواهم با کارون حرف بزنم. این آب به آب فرات می‌رسد. می‌خواهم قسمش بدهم و سراغ معصومه را از کارون بگیرم. شده بودیم سلیمان خاتم گم‌کرده. آب و خاک آبادان را طوری قسم می‌داد و با آنها حرف می‌زد‌ که انگار آنها هم با او حرف می‌زنند. همه چیز برایش بوی تو را می‌داد.
کتاب دوست
از دور آقا را دیدیم که تنهایی به سنگر سفیدش تکیه زده و بلند بلند گریه می‌کند. ژاکت گل‌بهی را که برایت بافته بود، روی سر و صورتش انداخته و با دو دست از زمین خاک بر می‌داشت و بر سر می‌ریخت و می‌خواند: یوسفت نام نهادند و به گرگت دادند مرگ، گرگ تو شد ای یوسف کنعانی من من که قدر گهر پاک تو می‌دانستم ز چه مفقود شدی ای گهر کانی من
کتاب دوست
اما قیس گفت: - العفو، أنا جندی شیعی، أآنه ما ضربتچن بالسوط، أنا ضربتُ دینی، آنه مأمور و معذور، لازم أعدم نفسی (منو ببخشید من یک شیعه‌ام من به شما شلاق نزدم به دینم شلاق ‌زدم. من مأمور و معذور بودم من مستحق مرگ و مردنم. کاش مرا دار بزنند و تکه‌تکه‌ام کنند) . این آخرین بار بود که قیس را دیدیم.
کتاب دوست
شاید همه‌ی این تحقیرها و رنج‌ها را باید تحمل می‌کردیم تا این سخن یکی از بزرگان را دریابیم که فرمود: «زندگی هیچ چیز جز جهاد کردن برای عقیده نیست.»
کتاب دوست
جنگ مسئله‌ی ریاضی نیست‌ که درباره‌اش فکر کنی‌ و بعد حلش کنی، جنگ اصلاً منطقی ندارد که با منطق بخواهی با آن کنار بیایی. جنگ، کتاب نیست که آن را بخوانی. جنگ، جنگ است. جنگ حقیقتی عریان است که تا آن ‌را نبینی و دست به آن نکشی، درکش نمی‌کنی
کتاب دوست
از لابه‌لای زوزه‌های خمپاره صدای محزون آقا سکوت شب را در هم شکست: گر رود دیده و عقل و خرد و جان تو مرو که مرا دیدن تو بهتر از ایشان تو مرو
کتاب دوست
جنگ، همه را غافلگیر کرده بود؛ از معلم و کاسب و مهندس و دکتر گرفته تا پیر و جوان و مادر و بچه. صدام مثل اژدهای آدمخوار به جان شهرها افتاده بود و همچون مارهای سیری‌ناپذیر ضحاک؛ خود را با خون فرزندان این مرز و بوم سیر می‌کرد.
کتاب دوست
از تو فاطمه‌السادات دختر عزیزم، ممنونم که صدای سرفه‌های من لالایی‌های شبانه‌ات بود و تو از ترس، دست‌هایت را در دست‌هایم پنهان می‌کردی که کمتر بنویسم و کمتر احساس درد کنم اما دخترم! درد عصاره‌ی رشد و تعالی آدمی است. ارزش هر انسانی به میزان رنجی است که از این دنیا می‌برد. «الدنیا سجن المومن»
کتاب دوست
راه کوتاه و سهل شده. به مقصد نگاه کن، آرزوها قشنگ نیستند، این فاصله‌ی رسیدن به آرزوهاست که قشنگ است.
کتاب دوست
یاد نامه‌ی سردار بختیاری به رضا خان افتادم که خطاب به او نوشته بود: هر عقابی بدون اجازه از بام میهن ما بگذرد باید پرهایش را به تربیت‌شدگان نسل ما باج دهد. از اینکه توانسته بودم با رنج چهارساله‌ی اسارتم یک پرعقاب را بکنم خوشحال بودم. با صدای بلند فریاد زدم: سلام ایران سرافراز من!
mahan
به خودم قول دادم هیچ‌وقت درد و رنج خود و لحظه‌های انتظار طاقت‌فرسای خانواده‌ی بزرگ اسیران درد‌کشیده را فراموش نکنم. اگر فراموش کنیم، دچار غفلت می‌شویم و دوباره هم گزیده می‌شویم. تاریخ کشورمان مملو از خاطراتی است که یک نسل به فراموشی سپرده و تاوان این فراموشی را نسل دیگری پرداخته است.
جویای علم و حقیقت
و از تو فاطمه‌السادات دختر عزیزم، ممنونم که صدای سرفه‌های من لالایی‌های شبانه‌ات بود و تو از ترس، دست‌هایت را در دست‌هایم پنهان می‌کردی که کمتر بنویسم و کمتر احساس درد کنم اما دخترم! درد عصاره‌ی رشد و تعالی آدمی است. ارزش هر انسانی به میزان رنجی است که از این دنیا می‌برد. «الدنیا سجن المومن» .
کاربر ۱۵۵۹۶۴۹
«لاحول و لا قوه الا بالله» . از چی می‌ترسید، اینها دختر پیغمبر خدا را به اسیری بردند، آبروی شما آبروی خداست. خدا شما را اسیر اینها کرده تا اینها را رسوا کند و آبروی اینها را بریزید. و مرتب می‌گفت: «لا حول ولا قوه الا بالله» . هیچ چیز از قدرت خدا خارج نیست. خواهر! بسیار ذکر بگویید.
|نستوه|
آنها هم در بیابان به دنبال سیم یا طنابی می‌گشتند که دست‌هایم را با آن ببندند. اما برادرها دست‌هایشان باز بود. به جواد گفتم: دست‌ مردها که باز است، چرا می‌خواهند دست‌های ما را ببندند؟ ترجمه کرد و افسر عراقی گفت: نسوان الایرانیات اخطر من الرجال الایرانیین (زن‌های ایرانی از مردهای ایرانی خطرناک‌ترند) .
|نستوه|
فاطمه فاطمه است که تمام شد کتاب علی را و سپس حسین را و سپس محمد را و بعد هم قرآن را و سپس ایمان را و آنگاه تشیع علوی و تشیع صفوی را آورد. این کتاب‌ها اسلام شاهنشاهی رنگ و رو رفته‌ا‌ی را به ما می‌شناساند که همه‌ی هویت و سرمایه‌ی دینی و ملی ما را غارت کرده و در عوض سوغات‌های فرنگی رنگ و لعابدار جایگزین آن می‌کردند.
|نستوه|
حتی وقتی بزرگ شده بودیم برای اینکه بدانیم کی متولد شده‌ایم نمی‌پرسیدیم تاریخ تولد من کی است؟ فقط می‌پرسیدیم: موقع تولد من حال و روز و مزه خرما چطور بود؟
|نستوه|
مادر سن همه‌ی ما را بر اساس وقت رویش خرما و خارک و دیری می‌شمرد و مزه مزه می‌کرد.
|نستوه|

حجم

۳٫۶ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۵۵۲ صفحه

حجم

۳٫۶ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۵۵۲ صفحه

قیمت:
۸۰,۰۰۰
۴۰,۰۰۰
۵۰%
تومان