بریدههایی از کتاب زندگانی شاه عباس اول (نسخه کامل دو جلدی)
۴٫۱
(۱۶)
کاش اختلاف سنی و شیعه از میان برمیخاست و رعایای ایران و عثمانی، به جای اینکه خون یکدیگر را بریزند، به راه دوستی و اتحاد میرفتند
منمشتعلعشقعلیمچکنم
میرداماد از شاه پیش افتاده بود و به سرعت میراند و شیخ بهایی از دنبال او آهسته حرکت میکرد. شاه عباس نخست خود را به میر رسانید و گفت: «شیخ آنقدر تنآسان و تنبل است که نمیتواند اسب براند و با ما همراهی کند.» میر جواب داد که: «شیخ تنبل و تنآسان نیست، و اگر از ما عقب مانده از آن جهت است که اسبش نمیتواند بار فضل و دانش او را تحمل کند و بدین سبب آهسته میآید.» پس از آن شاه عنان بازکشید و به شیخ بهایی نزدیک شد و بدو گفت: «میبینی که میر چگونه از بیادبی و خودخواهی پیشاپیش ما اسب میراند و به ما توجهی نمیکند؟» شیخ جوابش داد که: «تند راندن وی از خودخواهی و بیادبی نیست. اسبش چون مردی دانشمند و پرخرد را بر پشت دارد از نشاط و خوشحالی بر پای قرار نمیتواند گرفت، و بیاختیار به جولان درآمده و از ما پیش افتاده است!»
منمشتعلعشقعلیمچکنم
به رشوهخواران و دزدان صاحب مقام رحم نمیکرد
منمشتعلعشقعلیمچکنم
هر وقت خبر مییافت که کاروانی در یکی از نقاط کشور گرفتار راهزنان شده است، فرمان میداد که غرامت اموال آن کاروان را از حاکم محل بگیرند و به همین سبب دزدی و راهزنی در زمان او بسیار کم شده بود
منمشتعلعشقعلیمچکنم
شبی به لباس روستاییان از دیوانخانه خارج شد و به بازار رفت. از یک دکان نانوایی نانی خرید و از دکان کبابی گوشت کباب شدهای گرفت و به کاخ شاهی بازگشت. در دیوانخانه امر کرد که ترازو آوردند و نان و گوشت را در حضور وی کشیدند. از نان پنجاهوهفت درهم و از گوشت چهلوسه درهم کم بود. شاه به چند تن از حاضران، که در کار نظم شهر و نرخ اجناس مسئول بودند، مخصوصآ به داروغه اصفهان، خشمگین شد، به طوریکه میخواست شکمهای ایشان را پاره کند. اما به شفاعت جمعی از بزرگان از گناه ایشان چشم پوشید... سپس فرمان داد تا در میدان اصفهان شبانه تنوری ساختند و سیخی بلند فراهم کردند. بامداد روز دیگر نانوا و کبابی را به دستور وی گرفتند و گرد شهر گرداندند. کسی پیشاپیش ایشان جار میزد که این نانوا و کبابی امروز به جرم کمفروشی در میدان شهر پخته و کباب خواهند شد. پس از آن خباز را در تنور افکندند و کبابی را به سیخ کشیدند، و آوازه این سیاست در تمام ایران منعکس شد و همه چنان از سیاست شاه عباس به هراس افتادند که از آن پس دیگر کسی با احکام او جرأت مخالفت نداشت...»
منمشتعلعشقعلیمچکنم
گاه نیز برای اینکه عقیده مردم هر ولایت را درباره حکمران آنجا دریابد، نهانی از پایتخت به مرکز آن ولایت سفر میکرد و گمنام و ناشناس، در آن شهر از اشخاص مختلف درباره رفتار حاکم و وضع آن ولایت اطلاعات کافی میگرفت.
منمشتعلعشقعلیمچکنم
عید اسفند: یکی از جهانگردان اروپایی مینویسد که ایرانیان روز پانزدهم فوریه (حدود ۲۵ بهمنماه) را نیز عید میگیرند، و آن را عید اسفند مینامند. زیرا در این تاریخ گیاه معروف به اسفند از زمین میروید، و این نخستین گیاهی است که رسیدن بهار را نوید میدهد. در این روز و روز بعد از آن شهر را آیین میبندند و هنگام شب چراغها و مشعلهای بسیار در دکانها میافروزند و به شادی و نشاط مشغول میشوند.
منمشتعلعشقعلیمچکنم
قوای شاهی خود را به ایلغار، یعنی در کمال شتاب، به غوریان رسانند
منمشتعلعشقعلیمچکنم
مذهب شیعه به پشتیبانی شمشیر، مذهب رسمی ایران شد. از آن پس نیز، چنانکه پیش از این اشاره کردیم، در مدتی کمتر از ده سال بر سراسر ایران دست یافت و تمام مردم را به قبول مذهب شیعه مجبور کرد.
ketabbaz
مردم تبریز با آنکه به ظاهر از در اطاعت و مسالمت درآمده بودند، هنگام فرصت از کشتن سربازان ترک و غارت اموال ایشان غافل نمینشستند و غالبآ شبها راهی به درون قلعه یافته آنچه را که ترکان هنگام روز ساخته بودند ویران میکردند. عاقبت روزی خبر رسید که تبریزیان یکی از سرداران عثمانی را در حمامی کشته جسدش را به چاه افکندهاند. عثمان پاشا از این خبر به سختی برآشفت و فرمان قتلعام داد.
یک روز از بام تا شام سربازان ترک مردم تبریز را از زن و مرد و کودک طعمه شمشیر ساختند و اموالشان را به یغما بردند. در پایان روز، که عثمان پاشا به وساطت خیراندیشان امر به ترک مردمکشی داد، شهر تبریز، که از آبادی و زیبایی در سراسر ایران مانند نداشت، به قبرستانی مرگبار مبدل شده بود.
منمشتعلعشقعلیمچکنم
حجم
۱٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۱۴۰۰ صفحه
حجم
۱٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۱۴۰۰ صفحه
قیمت:
۲۶۶,۰۰۰
تومان