بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم | صفحه ۳۰ | طاقچه
تصویر جلد کتاب بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم

بریده‌هایی از کتاب بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم

۴٫۲
(۳۱۲)
چشمان تو چه دارد که به شب بگوید؟ شب از من خالی‌ست هلیا... شب از من، و تصویرِ پروانه‌ها خالی‌ست...
کاربر ۸۵۵۰۹۲۰
من انگار معجزه‌یی هستم. مرا باور نمی‌کنند. مرا نمی‌بینند.
کاربر ۸۵۵۰۹۲۰
من زبان پرندگان را می‌دانم.
کاربر ۸۵۵۰۹۲۰
پرنده‌ها از بهار می‌پرسند: «بهار را ندیده‌یید که از اینجا بگذرد؟»
کاربر ۸۵۵۰۹۲۰
چرا پنهان‌شدن؟ چرا گریختن؟
کاربر ۸۵۵۰۹۲۰
روح، خالص و تنها، زنگْ‌خوردگی را احساس می‌کند.
کاربر ۸۵۵۰۹۲۰
اینک نامه‌یی که بر دیوارِ سیاهِ شب حک شده‌است مرگ‌ْ‌ناپذیری لحظه‌ها را اعلام می‌دارد.
کاربر ۸۵۵۰۹۲۰
چشمان تاریکِ مرگْ‌آشنای تو،
کاربر ۸۵۵۰۹۲۰
من هرگز نخواستم که از عشق افسانه‌یی بیافرینم؛ باورکن! من می‌خواستم که با دوست‌داشتن زندگی‌کنم __ کودکانه و ساده و روستایی.
کاربر ۸۵۵۰۹۲۰
سپر باش میان من و دنیا
کاربر ۸۵۵۰۹۲۰
آنها اضطراب را، تا زمانی‌که ورق میدان‌دارِ آنهاست، نخواهندشناخت؟
کاربر ۸۵۵۰۹۲۰
هلیای من! آیا هنوز ریزش باران بر گونه‌هایت تو را شاداب می‌کند؟ آیا هنوز بوی بیدها زمانی که از کنارشان می‌گذری شادی می‌آفریند؟ آیا هنوز از صدای لیوان‌ها که به هم می‌خورند و از آنکه ظرف‌های شسته را با دستمالِ زبرِ سفید خشک‌کنی شادمان می‌شوی؟
کاربر ۸۵۵۰۹۲۰
من لبریز از گفتنم نه از نوشتن. باید که اینجا روبه‌روی من بنشینی و گوش‌کنی. دیگر تکرار نخواهدشد.
کاربر ۸۵۵۰۹۲۰
به‌یادبیاور که در این لحظه‌ها نیاز من به تو نیاز من به تمامی ذرّاتِ زندگی‌ست. هلیا به من بازگرد.
کاربر ۸۵۵۰۹۲۰
ما هرگز از آنچه نمی‌دانستیم و از کسانی که نمی‌شناختیم ترسی نداشتیم. ترس، سوغاتِ آشنایی‌هاست.
parmis81
به‌یاد داشته‌باش که یک مرد، عشق را پاس می‌دارد، یک مرد هرچه را که می‌تواند به قربانگاهِ عشق می‌آورد، آنچه فداکردنی‌ست فدا می‌کند، آنچه شکستنی‌ست می‌شکند و آنچه را که تحمّل‌سوز است تحمّل می‌کند؛ اما هرگز به منزلگاهِ دوست‌داشتن به گدایی نمی‌رود
parmis81
واژه‌ها در من ماندند و در من مذاب‌شدند و در آن سرمای زندگی‌سوز، واژه‌ها در وجود من بستند.
parmis81
نگاه پیر تو چشمان مرا نوازش خواهدداد و ما با آن‌همه خاطرات و چنان یادهای پرشکوهی، سنگین و آهسته راه خواهیم‌رفت.
Sav
تمنّا، بودن را بی‌رنگ می‌کند. و آنچه از هر استغاثه به جای می‌ماند ندامت است
Sav
بازگشتِ من به شهر، بازگشت من به‌سوی تو نیست.
Sav

حجم

۶۰٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۰۸ صفحه

حجم

۶۰٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۰۸ صفحه

قیمت:
۴۹,۵۰۰
تومان