بریدههایی از کتاب بار دیگر شهری که دوست میداشتم
۴٫۲
(۳۱۲)
آنچه هنوز تلخترین پوزخندِ مرا برمیانگیزد «چیزیشدن» از دیدگاه آنهاست__ آنها که میخواهند ما را در قالبهای فلزّی خود جای بدهند.
Laora
تو باید زندگیکردن را میآموختی.
کُنجد
هلیا، گریه هرگز دردی را درمان نبودهاست. تا دَمِ غروب روی زمینِ مرطوب نشستهبودم و اینکه چه پیش خواهدآمد عذابم دادهبود.
کُنجد
تحمّلِ تنهایی از گدایی دوستداشتن آسانتر است. تحمّلِ اندوه از گدایی همهی شادیها آسانتر است. سهلاست که انسان بمیرد تا آنکه بخواهد به تکدّی حیات برخیزد. چهچیز مگر هراسی کودکانه در قلب تاریکی، آتش طلب میکند؟ مگر پوزش، فرزندِ فروتنِ انحراف نیست؟
نه هلیا... بگذار که انتظار، فرسودگی بیافریند؛ زیرا تنها مُجرمان التماس خواهندکرد.
M Banoo
هلیا! احساسِ رقابت، احساس حقارت است. بگذار که هزار تیرانداز به روی یک پرنده تیر بیندازد. من از آن که دو انگشت بر او باشد انگشت بر میدارم. رقیب، یک آزمایشگرِ حقیر بیشتر نیست. بگذار آنچه از دست رفتنیست ازدستبرود.
آهو
هلیا! برای دوستداشتنِ هر نَفَسِ زندگی، دوستداشتنِ هر دَمِ مرگ را بیاموز
و برای ساختن هر چیزِ نو، خرابکردن هر چیزِ کهنه را
و برای عاشقِ عشق بودن، عاشقِ مرگبودن را.
آهو
و تو نخواستی، نخواستی به پناهگاه دوران کودکیات بازگردی. اکنون که اصواتِ ناخوشایندِ آنها در تو فرو میریزد و بیدار نشستهیی، بهیاد داشتهباش که یک مرد، عشق را پاس میدارد، یک مرد هرچه را که میتواند به قربانگاهِ عشق میآورد، آنچه فداکردنیست فدا میکند، آنچه شکستنیست میشکند و آنچه را که تحمّلسوز است تحمّل میکند؛ اما هرگز به منزلگاهِ دوستداشتن به گدایی نمیرود.
آهو
ما هرگز از آنچه نمیدانستیم و از کسانی که نمیشناختیم ترسی نداشتیم. ترس، سوغاتِ آشناییهاست.
آهو
در من شمعی روشنکنید. مرا به آسمان بفرستید
|ݐ.الف
پسرکی زمین میخورَد. مردی صدایش را بلند میکند نه پسرک را.
|ݐ.الف
از تمام دروازهها آن را بازبگذار که دروازهبانی ندارد، و یکطرفه است بهسوی درون.
از تمام خندهها آن را بستای که جانشین گریستن شدهاست.
|ݐ.الف
از تمام دروازهها آن را بازبگذار که دروازهبانی ندارد، و یکطرفه است بهسوی درون.
از تمام خندهها آن را بستای که جانشین گریستن شدهاست.
از دل دریا صدای پاروی کهنه و شکافخوردهیی را میشنوم.
|ݐ.الف
هلیا! احساسِ رقابت، احساس حقارت است. بگذار که هزار تیرانداز به روی یک پرنده تیر بیندازد. من از آن که دو انگشت بر او باشد انگشت بر میدارم. رقیب، یک آزمایشگرِ حقیر بیشتر نیست. بگذار آنچه از دست رفتنیست ازدستبرود. تو در قلب یک انتظار خواهیپوسید.
|ݐ.الف
ما در روزگاری هستیم، هلیا، که بسیاری چیزها را میتوان دید و باورنکرد و بسیاری چیزها را ندیده باورکرد.
|ݐ.الف
هلیا! فراموشی را بستاییم؛ چراکه ما را پس از مرگِ نزدیکترین دوستْ زنده نگه میدارد،
|ݐ.الف
من آهسته میگویم: هلیا... در پایدارترین شادیها نیز غمی نهفتهاست، و در پاکترین اعمال، قطرهیی از ناپاکی.
|ݐ.الف
بهیادبیاور که در این لحظهها نیاز من به تو نیاز من به تمامی ذرّاتِ زندگیست.
|ݐ.الف
ما برای فروریختنِ آنچه کهنهاست آفریدهشدیم.
در ما دَمیدند که طغیانگر و شورشآفرین باشیم.
|ݐ.الف
هلیا! برای دوستداشتنِ هر نَفَسِ زندگی، دوستداشتنِ هر دَمِ مرگ را بیاموز
و برای ساختن هر چیزِ نو، خرابکردن هر چیزِ کهنه را
و برای عاشقِ عشق بودن، عاشقِ مرگبودن را.
|ݐ.الف
و ما میتوانستیم ایمان به تقدیر را مغلوبِ ایمان به خویش کنیم. آنگاه ما هرگز نفرینکنندگان امکانات نبودیم...
|ݐ.الف
حجم
۶۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۰۸ صفحه
حجم
۶۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۰۸ صفحه
قیمت:
۴۹,۵۰۰
تومان