بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم | صفحه ۴۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم

بریده‌هایی از کتاب بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم

۴٫۲
(۳۱۲)
هلیا! تحمّلِ تنهایی از گدایی دوست‌داشتن آسان‌تر است. تحمّلِ اندوه از گدایی همه‌ی شادی‌ها آسان‌تر است. سهل‌است که انسان بمیرد تا آنکه بخواهد به تکدّی حیات برخیزد.
khorasani
هلیا! برای دوست‌داشتنِ هر نَفَسِ زندگی، دوست‌داشتنِ هر دَمِ مرگ را بیاموز و برای ساختن هر چیزِ نو، خراب‌کردن هر چیزِ کهنه را و برای عاشقِ عشق بودن، عاشقِ مرگ‌بودن را.
khorasani
زمانْ جاودان‌بودن همه‌چیز را نفی می‌کند.
khorasani
گفتم که دیگر نه من ده‌ساله‌ام و نه تو هفت‌ساله‌یی؛ امّا آتشی نیست که بشود از آن ترسید. تو می‌پرسی از کجا می‌دانم و من جواب می‌دهم که نمی‌دانم. ما هرگز از آنچه نمی‌دانستیم و از کسانی که نمی‌شناختیم ترسی نداشتیم. ترس، سوغاتِ آشنایی‌هاست.
زهره
آنچه هنوز تلخ‌ترین پوزخندِ مرا برمی‌انگیزد «چیزی‌شدن» از دیدگاه آنهاست__ آنها که می‌خواهند ما را در قالب‌های فلزّی خود جای بدهند. آنها با اعدادِ کوچک به ما حمله می‌کنند. آنها با صفرِ مُطلقشان به جنگ با عمیق‌ترین و جاذب‌ترین رؤیاها می‌آیند__ و ما خُردکنندگان جعبه‌های کوچک کفش هستیم
زهره
_ هر آشنایی تازه ‌اندوهی تازه است... مگذارید که نام شما را بدانند و به نام بخوانندتان. هر سلام، سرآغاز دردناک یک خداحافظی‌ست.
زهره
میان بیگانگی و یگانگی هزار خانه است. آن‌کس که غریب نیست شاید که دوست نباشد. کسانی هستند که ما به ایشان سلام می‌گوییم و یا ایشان به ما. آن‌ها با ما گِرد یک میز می‌نشینند، چای می‌خورند، می‌گویند و می‌خندند. «شما» را به «تو» ، «تو» را به هیچ بدل می‌کنند. آنها می‌خواهند که تلقین‌کنندگانِ صمیمیت باشند. می‌نشینند تا بِنای تو فروبریزد. می‌نشینند تا روزِ اندوه بزرگ. آن‌گاه فرا رسنده‌ی نجات‌بخش هستند. آنچه بخواهی برای تو می‌آورند، حتّی اگر زبانِ تو آن را نخواسته‌باشد، و سوگند می‌خورند که در راهِ مِهر، مرگ چون نوشیدن یک فنجان چای سرد، کم‌رنج است. تو را نگین می‌کنند در میان حلقه‌ی گذشت‌هایشان. جامه‌هایشان را می‌فروشند تا برای روز تولّدت دسته‌گلی بیاورند__ و در دفتر یادبودهایشان خواهندنوشت. زمانی فداکاری‌ها و اندرزهایشان چون زورقی افسانه‌یی، ضربه‌های تند طوفان را تحمّل می‌کند.
زهره
گل‌ها ازیاد بردند که باغبانْ آنها را کوچک آفریده‌است. سَر کشیدند و بلندشدند. ما نتوانستیم با گل‌ها بجنگیم. ما نتوانستیم آنها را از خاک جداکنیم. آنها ریشه‌هایی یافتند که ده‌سال خاکِ نمناکِ باغ را مکیده‌بودند. گل‌ها از درخت‌های بلند و سایه‌بان‌های برگ نترسیدند. گل‌ها از آنکه باغچه کوچک است، باغ کوچک است و دنیا کوچک‌تر از همه‌ی آنهاست نهراسیدند
زهره
نفرینْ پیام‌آور درماندگی‌ست و دشنامْ برای او برادری‌ست حقیر...
زهره
در پایدارترین شادی‌ها نیز غمی نهفته‌است، و در پاک‌ترین اعمال، قطره‌یی از ناپاکی.
Dreamer
ما برای فروریختنِ آنچه کهنه‌است آفریده‌شدیم. در ما دَمیدند که طغیانگر و شورش‌آفرین باشیم.
Dreamer
تحمّلِ تنهایی از گدایی دوست‌داشتن آسان‌تر است. تحمّلِ اندوه از گدایی همه‌ی شادی‌ها آسان‌تر است. سهل‌است که انسان بمیرد تا آنکه بخواهد به تکدّی حیات برخیزد.
Dreamer
می‌توان به‌سوی رهایی گریخت اما بازگشتِ به اسارتْ نابخشودنی‌ست.
Dreamer
برای دوست‌داشتنِ هر نَفَسِ زندگی، دوست‌داشتنِ هر دَمِ مرگ را بیاموز و برای ساختن هر چیزِ نو، خراب‌کردن هر چیزِ کهنه را و برای عاشقِ عشق بودن، عاشقِ مرگ‌بودن را.
Dreamer
تو باید زندگی در دشت، در دریا و در کنار تنها پنجره‌ی روشن روز را می‌آموختی. در آسمان را چون ستارگان می‌آموختی. در موج را، خطیر، جوشان، کف‌آلود و وحشی می‌آموختی. تو باید زندگی‌کردن را می‌آموختی.
Dreamer
کمی چای درست‌کن! خسته‌ام، تنم درد می‌کند. هلیا دردِ تن، دردِ روح را سبک‌تر می‌کند. بالشِ نرم، شرابِ شب‌های خالی زندگی‌ست؛ و روزهای جمعه، طولانی، بیهوده، و نفرت‌انگیز است؛ امّا من روزها را چون سکّه‌های طلا در خواب، گم‌کرده‌ام. جمعه رنگی‌ست مانند همه‌ی رنگ‌ها؛ مخلوط رنگ‌هاست.
Dreamer
آنچه هنوز تلخ‌ترین پوزخندِ مرا برمی‌انگیزد «چیزی‌شدن» از دیدگاه آنهاست__ آنها که می‌خواهند ما را در قالب‌های فلزّی خود جای بدهند. آنها با اعدادِ کوچک به ما حمله می‌کنند. آنها با صفرِ مُطلقشان به جنگ با عمیق‌ترین و جاذب‌ترین رؤیاها می‌آیند__
Dreamer
نفرینْ بی‌ریاترین پیام‌آور درماندگی‌ست.
Dreamer
کسی خواهدآمد! به این بیندیش! هیچ پیامی آخرین پیام نیست و هیچ عابری آخرین عابر.
Isun.A
میان بیگانگی و یگانگی هزار خانه است. آن‌کس که غریب نیست شاید که دوست نباشد. کسانی هستند که ما به ایشان سلام می‌گوییم و یا ایشان به ما. آن‌ها با ما گِرد یک میز می‌نشینند، چای می‌خورند، می‌گویند و می‌خندند. «شما» را به «تو» ، «تو» را به هیچ بدل می‌کنند. آنها می‌خواهند که تلقین‌کنندگانِ صمیمیت باشند. می‌نشینند تا بِنای تو فروبریزد.
Isun.A

حجم

۶۰٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۰۸ صفحه

حجم

۶۰٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۰۸ صفحه

قیمت:
۴۹,۵۰۰
تومان