عشق، جمعِ اعداد و ارقام نیست تا بتوان آن را بهآزمایشگذاشت، باز آنها را زیر هم نوشت و باز آنها را جمعکرد.
reyhan
من پیش از این بارها گفته بودم که التماس شُکوه زندگی را فرو میریزد. تمنّا، بودن را بیرنگ میکند. و آنچه از هر استغاثه به جای میماند ندامت است.
هلن🌿
میان بیگانگی و یگانگی هزار خانه است. آنکس که غریب نیست شاید که دوست نباشد.
mina
و مِهر در خاکْ روییدنیست چون گیاه
mina
گلها از آنکه باغچه کوچک است، باغ کوچک است و دنیا کوچکتر از همهی آنهاست نهراسیدند؛
mina
واژهها در من ماندند و در من مذابشدند و در آن سرمای زندگیسوز، واژهها در وجود من بستند. من یازدهسال تشنگیِ گفتن را به این شهر آوردهام.
mina
نفرینْ پیامآور درماندگیست و دشنامْ برای او برادریست حقیر...
mina
بهیاد داشتهباش
که روزها و لحظهها هیچگاه باز نمیگردند.
the.simia
یاد تو هر لحظه با من است؛ امّا یاد، انسان را بیمار میکند.
the.simia
تحمّلِ اندوه از گدایی همهی شادیها آسانتر است.
the.simia
تحمّلِ تنهایی از گدایی دوستداشتن آسانتر است.
the.simia
بازگشتِ ما پایان همهچیز بود. میتوان بهسوی رهایی گریخت اما بازگشتِ به اسارتْ نابخشودنیست.
the.simia
گریه هرگز دردی را درمان نبودهاست.
the.simia
پنجره روح مهربانِ اتاق است.
khorasani
ماندگی و سکونْ پیشگفتار پوسیدگیست.
khorasani
سپر باش میان من و دنیا
که دنیا در تو تجلّی خواهدکرد.
khorasani
آنچه هر جدایی را تحمّلپذیر میکند اندیشهی پایانِ آن جداییست.
khorasani
باری گریختن، تنها از احساساتِ کودکانه خبر میدهد؛ امّا تکرار در گریز، ثَباتِ در عشق را اِثبات میکند.
من، ایماندارم که عشق، تنها تعلّق است. عشق، وابستگیست.
انحلالِ کاملِ فردیت است در جمع.
عشق، مجموعِ تخیلاتِ یک بیمار نیست.
khorasani
هلیای من!
زندگی طغیانیست بر تمامیِ درهای بسته و پاسدارانِ بستگی. هر لحظهیی که در تسلیم بگذرد لحظهییست که بیهودگی و مرگ را تعلیم میدهد.
لحظهییست متعلّق به گذشتگان که در حالْ رخنه کردهاست.
لحظهییست اندوهبار و توانفرسا.
khorasani
من که از درونِ دیوارهای مشبّک، شب را دیدهام
و من که روح را چون بلور بر سنگترینْ سنگهای ستم کوبیدهام
من که به فرسایش واژهها خوکردهام
و من __ بازآفرینندهی اندوه
هرگز ستایشگرِ فروتنِ یک تقدیر نخواهمبود
و هرگز تسلیمشدگی را تعلیم نخواهمداد
زیرا نه من ماندنی هستم نه تو، هلیا.
آنچه ماندنیست ورای من و توست.
khorasani