بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم | صفحه ۴۱ | طاقچه
تصویر جلد کتاب بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم

بریده‌هایی از کتاب بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم

۴٫۲
(۳۱۲)
بگذار تا تمام وجودت تسلیم‌شدگی را با نفرین بیامیزد، زیرا که نفرینْ بی‌ریاترین پیام‌آور درماندگی‌ست.
Naarvanam
نفرینْ پیام‌آور درماندگی‌ست و دشنامْ برای او برادری‌ست حقیر...
Naarvanam
هلیا دردِ تن، دردِ روح را سبک‌تر می‌کند
niloufar.dh
من پیش از این بارها گفته ‌بودم که التماس شُکوه زندگی را فرو می‌ریزد. تمنّا، بودن را بی‌رنگ می‌کند.
Ni Loo
التماس شُکوه زندگی را فرو می‌ریزد. تمنّا، بودن را بی‌رنگ می‌کند. و آنچه از هر استغاثه به جای می‌ماند ندامت است.
منکسر
به این شهر سوگند می‌خورم و تو ــ ساکن در این شهری و سوگند به پدر، و فرزندانی که پدیدآورد که انسان را در رنج آفریده‌ییم... قرآن کریم _ سوره‌ی بَلَد
منکسر
هلیا! برای دوست‌داشتنِ هر نَفَسِ زندگی، دوست‌داشتنِ هر دَمِ مرگ را بیاموز و برای ساختن هر چیزِ نو، خراب‌کردن هر چیزِ کهنه را و برای عاشقِ عشق بودن، عاشقِ مرگ‌بودن را
منکسر
کسی خواهدآمد! به این بیندیش! هیچ پیامی آخرین پیام نیست و هیچ عابری آخرین عابر. کسی مانده‌است که خواهدآمد. باورکن! کسی که امکان آمدن را زنده نگه می‌دارد. بنشین به انتظار!
العبد
وقتی همه می‌گویند، هیچ‌کس نمی‌شنود.
العبد
رقیب، یک آزمایشگرِ حقیر بیشتر نیست. بگذار آنچه از دست رفتنی‌ست ازدست‌برود. تو در قلب یک انتظار خواهی‌پوسید
العبد
کسی خواهدآمد! به این بیندیش! هیچ پیامی آخرین پیام نیست و هیچ عابری آخرین عابر.
العبد
کسی خواهدآمد! به این بیندیش! هیچ پیامی آخرین پیام نیست و هیچ عابری آخرین عابر.
العبد
در پایدارترین شادی‌ها نیز غمی نهفته‌است، و در پاک‌ترین اعمال، قطره‌یی از ناپاکی.
العبد
به من بازگرد. و مرا در محبس بازوانت نگه‌دار. و به اسارت زنجیرهای انگشتانت درآور که اسارت در میان بازوان تو چه شیرین است.
العبد
هلیا مگر نمی‌گفتی که «ما» با هم خواهیم‌خندید و با هم خواهیم‌گریست؟ که روزی افسانه‌وش خواهیم‌مُرد، در کنار هم __ و افسوسْ بماند برای دیگران؟ آیا مرداب انزلی یادت می‌آید هلیا؟ آن کَرَجی کوچک و آن قایق‌ران خوش‌آواز اهل کُجور؟ و آن غروب‌های حزن‌انگیز که ما را به یاد شهری که دوست می‌داشتیم و کودکی‌هایمان می‌انداخت؟ و می‌دانستیم که با نخستین چراغ، شادی‌ها همه بازخواهندگشت و ما باز خواهیم‌خندید.
العبد
من لبریز از گفتنم نه از نوشتن. باید که اینجا روبه‌روی من بنشینی و گوش‌کنی. دیگر تکرار نخواهدشد.
العبد
اینجا هیچ‌کس نیست که غروب‌ها به من خوشامد بگوید و موهای نرمش را میان دست‌های من بگذارد و بخندد. روزِ بدِ تنهایی، مرگِ بی‌دلیل را به خاطر من می‌آورد. مرگِ روزهای خوب را مرگِ همه‌ی حکایت‌ها را به من بازگرد هلیای من مگذار که خالیِ روزها و سنگینی شب‌ها در اعماقِ من جایی ازیادنرفتنی بازکند. ما برای فروریختنِ آنچه کهنه‌است آفریده‌شدیم. در ما دَمیدند که طغیانگر و شورش‌آفرین باشیم. و به‌یادبیاور آنچه را که من در این راه از‌دست‌داده‌ام. سه روزِ پیش، ما با ایمان به خویش، می‌گفتیم که بازگشتْ هیچ‌چیز را خراب نمی‌کند. و اکنون تنها تو می‌توانی اثبات‌کنی که ما دوباره بِنا خواهیم‌کرد. به‌یادبیاور که در این لحظه‌ها نیاز من به تو نیاز من به تمامی ذرّاتِ زندگی‌ست. هلیا به من بازگرد.
العبد
پنجره‌ها نمی‌خندند وَ آب نمی‌جوشد وَ بوی مستی‌آفرینِ تنِ تو در این کلبه نپیچیده‌است. یاد تو هر لحظه با من است؛ امّا یاد، انسان را بیمار می‌کند.
العبد
آنچه هر جدایی را تحمّل‌پذیر می‌کند اندیشه‌ی پایانِ آن جدایی‌ست.
العبد
نفرینْ پیام‌آور درماندگی‌ست و دشنامْ برای او برادری‌ست حقیر...
Reyhaneh

حجم

۶۰٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۰۸ صفحه

حجم

۶۰٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۰۸ صفحه

قیمت:
۴۹,۵۰۰
تومان