بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم | صفحه ۴۰ | طاقچه
تصویر جلد کتاب بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم

بریده‌هایی از کتاب بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم

۴٫۲
(۳۱۲)
هلیای من! زندگی طغیانی‌ست بر تمامیِ درهای بسته و پاسدارانِ بستگی. هر لحظه‌یی که در تسلیم بگذرد لحظه‌یی‌ست که بیهودگی و مرگ را تعلیم می‌دهد. لحظه‌یی‌ست متعلّق به گذشتگان که در حالْ رخنه کرده‌است. لحظه‌یی‌ست اندوهبار و توان‌فرسا.
Naarvanam
من که از درونِ دیوارهای مشبّک، شب را دیده‌ام و من که روح را چون بلور بر سنگ‌ترینْ سنگ‌های ستم کوبیده‌ام من که به فرسایش واژه‌ها خوکرده‌ام و من __ بازآفریننده‌ی اندوه هرگز ستایشگرِ فروتنِ یک تقدیر نخواهم‌بود و هرگز تسلیم‌شدگی را تعلیم نخواهم‌داد زیرا نه من ماندنی هستم نه تو، هلیا. آنچه ماندنی‌ست ورای من و توست.
Naarvanam
من که از درونِ دیوارهای مشبّک، شب را دیده‌ام و من که روح را چون بلور بر سنگ‌ترینْ سنگ‌های ستم کوبیده‌ام من که به فرسایش واژه‌ها خوکرده‌ام و من __ بازآفریننده‌ی اندوه هرگز ستایشگرِ فروتنِ یک تقدیر نخواهم‌بود و هرگز تسلیم‌شدگی را تعلیم نخواهم‌داد زیرا نه من ماندنی هستم نه تو، هلیا. آنچه ماندنی‌ست ورای من و توست.
Naarvanam
نه، هلیا! تحمّلِ تنهایی از گدایی دوست‌داشتن آسان‌تر است. تحمّلِ اندوه از گدایی همه‌ی شادی‌ها آسان‌تر است. سهل‌است که انسان بمیرد تا آنکه بخواهد به تکدّی حیات برخیزد.
Naarvanam
هلیا، بازگشتِ ما پایان همه‌چیز بود. می‌توان به‌سوی رهایی گریخت اما بازگشتِ به اسارتْ نابخشودنی‌ست. من گفتم که بازنگردیم.
Naarvanam
هلیا! برای دوست‌داشتنِ هر نَفَسِ زندگی، دوست‌داشتنِ هر دَمِ مرگ را بیاموز و برای ساختن هر چیزِ نو، خراب‌کردن هر چیزِ کهنه را و برای عاشقِ عشق بودن، عاشقِ مرگ‌بودن را.
Naarvanam
ما، در «خفاخانه» ‌های ضمیر خویش، چیزی را پنهان نگه‌داشتیم. پنهان و سرسختانه نگه‌داشتیم. و روزی دانستیم__ و تو نیز خواهی‌دانست__ که زمانْ جاودان‌بودن همه‌چیز را نفی می‌کند. پوسیدگی بر هر آنچه پنهان شده‌است دست می‌یابد و افسوس به‌جای می‌ماند.
Naarvanam
هلیا دردِ تن، دردِ روح را سبک‌تر می‌کند. بالشِ نرم، شرابِ شب‌های خالی زندگی‌ست؛ و روزهای جمعه، طولانی، بیهوده، و نفرت‌انگیز است؛ امّا من روزها را چون سکّه‌های طلا در خواب، گم‌کرده‌ام. جمعه رنگی‌ست مانند همه‌ی رنگ‌ها؛ مخلوط رنگ‌هاست.
Naarvanam
هلیا! گریز، اصل زندگی‌ست. گریز از هر آنچه که اجبار را توجیه می‌کند. بیا بگریزیم.
Naarvanam
ما هرگز از آنچه نمی‌دانستیم و از کسانی که نمی‌شناختیم ترسی نداشتیم. ترس، سوغاتِ آشنایی‌هاست.
Naarvanam
نه هلیا... این تقدیر نبود. این یک انجمادِ ارادی بود. این تلخ‌ترین پوزخندِ اطاعت بود.
Naarvanam
_ هر آشنایی تازه ‌اندوهی تازه است... مگذارید که نام شما را بدانند و به نام بخوانندتان. هر سلام، سرآغاز دردناک یک خداحافظی‌ست.
Naarvanam
آنچه من می‌شنیدم آنچه می‌گفتند نبود. کلمات در فضا دگرگون می‌شد و آنچه به گوش من می‌ریخت با کُشنده‌ترین زهرها آلوده‌بود
Naarvanam
هلیا میان بیگانگی و یگانگی هزار خانه است. آن‌کس که غریب نیست شاید که دوست نباشد.
Naarvanam
من داستانی گفتم که خنده‌ها را به اشک بدل‌کرد. گریستن، هلیا. تنها و صمیمانه گریستن را بیاموز.
Naarvanam
تو همان‌گاه بود که می‌توانستی روز را در من برویانی. در تو نگریستم و صدای فریاد سگ‌ها شب را در اعماق من بیدارکرد. هلیا! در آن لحظه‌های عذاب‌آفرین کجا بودی؟
Naarvanam
رهگذران! به سخنان من گوش‌بدهید. من پیش از این بارها گفته ‌بودم که التماس شُکوه زندگی را فرو می‌ریزد. تمنّا، بودن را بی‌رنگ می‌کند. و آنچه از هر استغاثه به جای می‌ماند ندامت است.
Naarvanam
هرگز، بعد از آن شَب، مهلتی برای گفتنِ آنچه بر من گذشت به‌دست‌نیامد. واژه‌ها در من ماندند و در من مذاب‌شدند و در آن سرمای زندگی‌سوز، واژه‌ها در وجود من بستند.
Naarvanam
بله، تو این را خیلی‌وقت است که می‌گویی اما کاری‌کُن که با آن‌ها حرف‌بزنی. فهمیدن کفایت نمی‌کند.
Naarvanam
سگ‌های خانگی، مرزِ میانِ آشنایی و بیگانگی هستند.
Naarvanam

حجم

۶۰٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۰۸ صفحه

حجم

۶۰٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۰۸ صفحه

قیمت:
۴۹,۵۰۰
تومان