بریدههایی از کتاب بار دیگر شهری که دوست میداشتم
۴٫۲
(۳۱۲)
در پایدارترین شادیها نیز غمی نهفتهاست، و در پاکترین اعمال، قطرهیی از ناپاکی.
arghavan
و من دیگر برای تو از نهایت سخن نخواهمگفت.
که چه سوکوارانه است تمام پایانها.
برای تو از لحظههای خوشِ صوت
از بیریایی یک قطره آب __ که از دست میچکد
و از تبلورِ رنگینِ یک کلام
و از تَقَدُّسِ بیحصرِ هر نگاه __ که میخندد
برای تو از سرزدنْ سخن میگویم.
arghavan
آنچه هر جدایی را تحمّلپذیر میکند اندیشهی پایانِ آن جداییست.
arghavan
تحمّلِ تنهایی از گدایی دوستداشتن آسانتر است.
arghavan
افسوس هلیا که نمیدانستی امکان بر همهچیز دست مییابد. امکان، فرمانروای نیرومندترین سپاهیانیست که پیروزی را بالای کلاهخودهای خود چون آسمان احساس میکردهاند. هر مغلوبی تنها به امکان میاندیشد و آن را نفرین میکند. هر فاتحی در درونِ خویش ستایشگر بیریای امکان است.
arghavan
هلیا! برای دوستداشتنِ هر نَفَسِ زندگی، دوستداشتنِ هر دَمِ مرگ را بیاموز
و برای ساختن هر چیزِ نو، خرابکردن هر چیزِ کهنه را
و برای عاشقِ عشق بودن، عاشقِ مرگبودن را.
arghavan
بخواب هلیا!
تنها خواب تو را به تمامی آنچه از دست رفتهاست، به من، و به رؤیاهای خوشِ بربادرفته پیوند خواهدزد.
arghavan
ما همه در اسارت خاک بودیم. ما از خاک نبود که گریختیم، از آنها گریختیم که حرمتِ زمین را با گامهای آلوده میشکستند.
arghavan
آنها دوامِ محدودِ شادیهایشان را باور نمیکنند. آنها به لحظههای سنگین ندامت نمیاندیشند. برای کودکان، مرگْ سوغاتیست که تنها به پدربزرگها و مادربزرگها میرسد.
arghavan
ما هرگز از آنچه نمیدانستیم و از کسانی که نمیشناختیم ترسی نداشتیم. ترس، سوغاتِ آشناییهاست.
arghavan
دیگر نگاه هیچکس بُخارِ پنجرهات را پاک نخواهدکرد... چشمان تو چه دارد که به شب بگوید؟
شب از من خالیست هلیا...
شب از من، و تصویرِ پروانهها خالیست...
Hossein shiravand
هلیا، قماربازها ورقهای نشانْدار را دوست نمیدارند؛ ورقهایی که همه از نشانداربودن آن باخبر باشند. گوشهی شکستهی یکورق، بازی را بیرنگ میکند.
Hossein shiravand
تو میدانی که این رسم کهنهی شهرستانهاست؛ شهرهایی که کافههای تمیز ندارد، شهرهایی که بازارهایش بوی ماهیشور و پیاز و سیر میدهد؛ بوی دیوارهای مرطوبِ بیگانه با آفتاب. بارانْ زمینها را گِلآلود میکند.
آترین🍃
برای کودکان، مرگْ سوغاتیست که تنها به پدربزرگها و مادربزرگها میرسد.
hiro
«چیزیشدن» از دیدگاه آنهاست__ آنها که میخواهند ما را در قالبهای فلزّی خود جای بدهند. آنها با اعدادِ کوچک به ما حمله میکنند. آنها با صفرِ مُطلقشان به جنگ با عمیقترین و جاذبترین رؤیاها میآیند__ و ما خُردکنندگان جعبههای کوچک کفش هستیم.
hiro
ما هرگز از آنچه نمیدانستیم و از کسانی که نمیشناختیم ترسی نداشتیم. ترس، سوغاتِ آشناییهاست.
کاربر ۶۳۴۴۹۱۶
در پایدارترین شادیها نیز غمی نهفتهاست، و در پاکترین اعمال، قطرهیی از ناپاکی.
osve
من، ایماندارم که عشق، تنها تعلّق است. عشق، وابستگیست.
انحلالِ کاملِ فردیت است در جمع.
عشق، مجموعِ تخیلاتِ یک بیمار نیست.
آنچه هر جدایی را تحمّلپذیر میکند اندیشهی پایانِ آن جداییست.
زندگی، تنهایی را نفی میکند، و عشق، بارورترینِ تمامِ میوههای زندگیست.
osve
باید که در گلدانِ کوچکِ دیدگانِ تو باغ بیپایانِ «هرگز از یاد نخواهمبرد» برویَد.
zeinab
میتوان بهسوی رهایی گریخت اما بازگشتِ به اسارتْ نابخشودنیست.
osve
حجم
۶۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۰۸ صفحه
حجم
۶۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۰۸ صفحه
قیمت:
۴۹,۵۰۰
تومان