بریدههایی از کتاب خون خدا
۴٫۸
(۵)
در روایت هم هست که اگر یک روز حجت نباشد، زمین آرام نمیگیرد. چطور آرام بگیرد چیزی که روح ندارد! چطور برپا بایستد کسی که همه نیرویش را از او گرفتهاند و دیگر چیزی برایش نمانده است!
وقتی آدم با این دید به قضیه نگاه میکند، مصیبت، معنای دیگری دارد. فشاری که من در رابطه با حسین میبینم، بهخاطر فشاری است که من در این رابطه، به حسین وارد میکنم؛ چون آن موجود را لطیف میبینم، برای من سخت است حرفی بزنم یا کاری بکنم که او را رنج دهد. اینکه در همراهی با او کم بیاورم و به آن کاروان نرسم و در آن سفینه ننشینم درحالیکه میبینم میرود، اینها آن رنجی است که باید بیشتر به آن دقت و توجه شود.
این مصیبت، مصیبت بزرگی است و تکرارش هم در زیارت عاشورا، روی این حساب است.
چڪاوڪ
وقتی رنجهای بزرگ بهسمت آدم میآید، دلش تحملش را دارد، ولی تنش ذوب میشود و نمیکشد. میگوید از بس که بار غمت بر دل من سنگین است، ناقه، زیر محمل من دوام نمیآورد و آن بار را تحمل نمیکند و نمیکشد! چه شده؟ انسان رنج بزرگتری را دیده و به فشار دیگری رسیده است.
با این دید، عاشورا روزی است که در آن، بهره بردن ذرهذره این عالم را از این نور، از این وفا و صفا، و از این وجود جواد، دریغ کردهاند؛ از انسان، از مسلم، از محب و عاشق او هم این بهره بردن را دریغ کردهاند. این یک مصیبت است. فقدان هدایت وجود کامل و ولی امر، فقدان وجود او و فیض وجود او و اثر و رشحه او، تمامی عالم را میلرزاند.
چڪاوڪ
نکتهای که راجعبه شهادت حضرت عباس گفته شده: «بانَ الْاِنکسارُ فِی وَجْهِ الْحُسَین» نکته دقیقی است؛ حسین نشکسته؛ این تأسف و تأثر است در صورت حسین. وقتی تکیهگاه حسین، عماد حسین، صاحب لوای او شکست، حسین محرومیت دشمنان را میبیند و منکسر و متأثر است. حسین در شهادتش از چه جدا شد و به چه رسید؟ فراق و جدایی حسین، فراق از محبوب نیست، فراق او از مبغوضهایش است وگرنه خودش واصل و فائز است.
چڪاوڪ
آن شعرهای زبان حال که جای خود دارد، عادی است؛ شاعر خیال میکند همان احساسی را که او به فرزندش دارد، امام حسین هم به علی اکبرش دارد؛ همان حالی را شاعر وقتی میخواهد از خاندانش جدا شود، دارد، امام حسین هم دارد! این شعرها آدم را در سطح احساس ابتدایی قرار میدهد که فقط میتواند گوش بدهد یا گریه کند؛ ولی در یک حدی از احساس، انسان احساس خلأ میکند و به حالتی میرسد که این حرفها را ننگ میبیند؛ مگر اینکه بخواهد به زبان خود مردم، درد بزرگی را برایشان باز کند. مثل وقتی که تو میخواهی مصیبتی بزرگ را برای بچه بگویی، نمیفهمد؛ باید آن مصیبت را به اندازه شکستن چرخ کالسکهای که او سوار میشود، کوچک کنی! بفهمد که آن مصیبت، چرخ درشکه او را هم شکسته و به یاد رنجهای خودش بیفتد؛ وگرنه در آن دید، دیگر رنجی و همّی باقی نمیماند.
چڪاوڪ
فقدان ولی، باری است که بر تمامی عالم سنگینی میکند و مصیبتی برای ذرهذره این عالم است؛ مصیبت هر انسان و شیعهای است که با عشق آنها زنده است و دلش از حب آنها ارتزاق میکند. حظی که یک سنگ از وجود ولی میگیرد و حظی که انسان عادی از ولی میگیرد، فرق دارد با حظی که یک وجود عاشق از ولی میگیرد. مثلاً گاهی یک نفر در حد استفاده از امضای کسی، او را میشناسد؛ ولی گاهی او را دوست دارد، امید زندگیاش است، نور زندگیاش است، الگوی زندگیاش است، راه را به او نشان میدهد؛ این پیوند، پیوندی عمیق است و فقدانش، مصیبتی بزرگ: «عَظُمَ مُصابِی بِکم.» این است که اینها در برابر این مصیبت، باید فریادشان تا عرش برود و با همین نگاه، شعرهایی را که درباره امام حسین گفته شده، میتوان نقد کرد.
چڪاوڪ
یک وجود وافی، یک وجود کامل، فقدانش در مرحله اول بر تمامی ذرات این عالم، خاکی و افلاکیاش، اثر میگذارد. در مرحله بعد، اهل اسلام و اهل ولایت که حظ و هدایت بیشتری از ولی میگیرند و سهم زیادتری از ولی میبرند. پس درجه مصیبتها هم، بالا میرود. این است که یک بار میگوید: «عَظُمَتْ مُصِیبَتُک فِی السَّماواتِ عَلیٰ جَمِیعِ اَهْلِ السَّماواتِ»، جای دیگر میگوید: «عَظُمَتِ الْمُصِیبَةُ بِک عَلَینا وَعَلیٰ جَمِیعِ اَهْلِ الْاِسْلامِ.» در مرحله بعد، تکرار میکند: «عَظُمَ مُصابِی»، رنجی که منِ شیعه از فقدان حسین بردم، رنج بزرگی است!
چڪاوڪ
وقتی جملهای بیان شود، ولی بخشی از آن بیان نشود، بهطوری که منظور گوینده مشخص نباشد، به آن بخش انتهایی که با آمدن خود، جمله را کامل، و معنا را منتقل میکند، متممالفائده میگویند. استاد، امام را به متممالفائده در جمله تشبیه کردهاند؛ زیرا همانطور که بدون متممالفائده بقیه ارکان جمله فایده ندارند، بدون امام و ولی نیز دیگر نعمتها فایده ندارند.
چڪاوڪ
وقتی فرزندمان، چشممان، دستمان یا امنیتمان را از دست میدهیم، چه چیز از ما کم میشود؟ نکته همین است که وقتی که دستی از من کم بشود، هنوز میتوانم با دست دیگر همان سیر کمالی را که داشتم، داشته باشم ولی وقتی در رهبری انحراف ایجاد کردند و ولی را کنار گذاشتند و چشمه نور را به خون بستند، وقتی از نور ولی محروم میشوم و در تاریکی قرار میگیرم، خسارت من خیلی سنگین و جبرانناپذیر است، اینجاست که میگویم: «عَظُمَ مُصابِی.» این محرومیت را نمیشود با محرومیتهایی مثل محرومیت از زن و فرزند و دست و چشم و گوش مقایسه کرد. چون در دید شیعه، ولی، متمم تمام این نعمتهاست؛ اوست که به ما یاد میدهد چگونه از نعمتها بهرهمند شویم. ولی، مکمل و متمم است. به اصطلاح، کلمه آخر جمله و متممالفائده است. وقتی از چنین وجودی محروم میشوی، همه ابتدائیات و مبتدیاتت، در هوا و ازدسترفته است.
چڪاوڪ
وقتی وجود عالِم، اینقدر در این عالم اثر دارد که با مرگش، فشار و سنگینیاش در همه دنیا هست، دیگر اثر فقدان ولی مشخص است که در چه حد است.
اینجاست که در این دید شیعی، چه به آن معنای وسیعش و چه در همین حد هدایت که مطرح کردم، ذرهذره این عالم از وجود ولی محروم شده، اهل سماوات محرومند، اهل زمین محرومند، انسان محرومتر است و مسلم محرومتر، طبیعتاً محب آنها و کسی که از آنها حاکمی برای خود گرفته، مصباحی گرفته، سفینهای گرفته، معیاری گرفته و الگویی داشته، مصاب و مصیبت بزرگتری دارد.
چڪاوڪ
هر انسانی که گرفتار است یا هر پدیدهای که در این عالم، کسری پیدا کرده، گرفتاری یا کسریاش بهخاطر این بوده که نگذاشتند در نظام صحیحش قرار بگیرد. به همین دلیل، عاملان این انحراف را لعن میکند. لعن را با این مفهوم میتوانیم بفهمیم؛ بقیهاش اضافه است! لعن عمر و شمر و یزید وقتی برای ما مفهوم است که بفهمیم اینها چه نوری را از ما دریغ کردند. وقتی بفهمیم اینها چه چشمهای را به روی ما بستند، چه نیرو و چه زمینی را از ما گرفتند، و چه ریشههایی را از خاک بیرون کشیدند، مصاب و مصیبتمان مشخص میشود. چه در اصل وجود، هر پدیدهای در این عالم، وجودش و حظ وجودیاش در گرو ولی است و چه در بهرههایی که میگیرد، از اوست؛ آنبهآن از ولی به او فیض میرسد.
چڪاوڪ
حجم
۱۲۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۰۸ صفحه
حجم
۱۲۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۰۸ صفحه
قیمت:
۱۹,۰۰۰
۹,۵۰۰۵۰%
تومان