بعضی وقتها فکر میکنم باید جالب باشد دوباره هیجده ساله شدن. اما لحظهای که به اولین چیزی که میخواهد اتفاق بیفتد فکر میکنم هیچ چیز در ذهنم نمیآید. هیچ نظری در موردش ندارم که چه اتفاقی میافتد و چه میخواستم باشم اگر دوباره هیجده ساله میشدم.
Shirin
آنها جوان، زیبا، پر از شور و اشتیاقاند. خودشان اعتقاد دارند که از حوصلهسربر بودن فاصله دارند. اُه خدا.
آنها را سرزنش نمیکنم و ازشان متنفر نیستم. به جاش عاشق آنها هستم. آنها مرا یاد دوران جوانی کسلکنندهی خودم میاندازند. چیزی مثل، چطور باید بگویم، شگفتانگیز. ما لوسهای بیمزه و کسلکنندهای بودیم در دوران جوانی.
Shirin
تا این حد عجیب که مثلاً من در طرف دیگر ماه در حال سیگار کشیدن به صخرهای لم داده باشم.
Mahla Lashkar
بعضی وقتها فکر میکنم باید جالب باشد دوباره هیجده ساله شدن. اما لحظهای که به اولین چیزی که میخواهد اتفاق بیفتد فکر میکنم هیچ چیز در ذهنم نمیآید. هیچ نظری در موردش ندارم که چه اتفاقی میافتد و چه میخواستم باشم اگر دوباره هیجده ساله میشدم.
Mahla Lashkar
اینطورها هم نیست که من مهربانم. با خودم فکر میکنم و خندهی شیطنتآمیزی میزنم. بیش از حد عادی هستم در حضور خستهکنندهاش.
Mahla Lashkar
سی و دوساله
مسافر روزگار
خسته از شمارش میلههای برق
این هم هایکوی ناقصی از من.
Taha Aezami