بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دسته گل آبی | صفحه ۲ | طاقچه
کتاب دسته گل آبی اثر اکتاویو  پاز

بریده‌هایی از کتاب دسته گل آبی

۳٫۲
(۷۷)
من هجای کدوم کلمه بودم؟ کی اون کلمه رو به زبان می‌آورد؟ به کی می‌گفت؟
Mary
«خیلی خوب، آبی نیست. برو پی کارت» مرد ناپدید شد. به دیوار تکیه زدم. سرم را گرفتم توی دست‌هام. خودم رو جمع‌وجور کردم. تلوتلوخوران سعی کردم دوباره از جام بلند بشم. یک ساعتی توی اون شهر متروک و تاریک دویدم. وقتی به میدون رسیدم، صاحب مسافرخونه هنوز جلو در نشسته بود. بدون این‌که یک کلمه بگم رفتم تو. روز بعدش از اون شهر رفتم.
☽ოყ♡ოσσŋ☾
«بگذار صورتت رو ببینم. » یه کبریت زدم و نزدیک صورتم گرفتم. شعله‌اش باعث شد. چشم‌هام رو تنگ کنم. با فشار دستش پلک‌هام رو از هم باز کرد.
☽ოყ♡ოσσŋ☾
بدون این‌که یک کلمه بگم رفتم تو. روز بعدش از اون شهر رفتم.
محمدرضا
یک ساعتی توی اون شهر متروک و تاریک دویدم
محمدرضا
صدای تنفس شب می‌آمد، زنانه و قدرتمند.
محمدرضا
همه جا پر بود از صدای برگ‌ها و حشره‌ها. جیرجیرک‌ها لای علف‌های بلند آواز سر داده بودند. سرم رو رو به آسمون گرفتم: اون بالا هم ستاره‌ها نشسته بودند. فکر کردم جهان یه مجموعه بزرگ و وسیع از نشانه‌هاست، گفت‌وگوی موجودات عظیم. حرکات من، آواز جیرجیرک، چشمک ستاره، همه و همه جز آوای اون گفت‌وگوها بودند. من هجای کدوم کلمه بودم؟ کی اون کلمه رو به زبان می‌آورد؟ به کی می‌گفت؟ سیگارم رو انداختم روی سنگفرش، وقتی که می‌افتاد کمان درخشانی کشید و مثل یه ستاره دنباله‌دار کوچک جرقه‌های کوچکی زد.
لنی
دم در، صاحب مسافرخونه که مرد یک چشمی و ساکتی بود رو دیدم. روی چهارپایه حصیری نشسته بود و سیگار می‌کشید. چشمش نیمه‌باز بود. با صدای گرفته‌ای پرسید: «کجا می‌روی؟» «می‌رم قدم بزنم. هوا خیلی داغه. » «هوم، همه جا بسته ست، و خیابان‌های این دور و ور چراغ ندارن، بهتره همین‌جا بمونی. » شونه‌هام رو بالا انداختم و زیرلب گفتم: «زود برمی‌گردم. » رفتم توی تاریکی. اول چشم‌هام هیچ‌جا‌رو نمی‌دید. کورمال کورمال کنار سنگفرش خیابون راه می‌رفتم. یه سیگار روشن کردم. یه دفعه ماه از پشت ابر سیاه آمد بیرون و نورش دیوار سفیدی که بعضی از قسمت‌هاش خراب شده و ریخته بود رو روشن کرد. وایسادم، سفیدی نور چشمم رو زد. باد زوزه ملایمی می‌کشید. زیر درخت‌های تمبر هندی وایساده بودم و هوا رو می‌بلعیدم.
دیبا جون
سرم رو رو به آسمون گرفتم: اون بالا هم ستاره‌ها نشسته بودند. فکر کردم جهان یه مجموعه بزرگ و وسیع از نشانه‌هاست، گفت‌وگوی موجودات عظیم. حرکات من، آواز جیرجیرک، چشمک ستاره، همه و همه جز آوای اون گفت‌وگوها بودند.
zahra
فکر کردم جهان یه مجموعه بزرگ و وسیع از نشانه‌هاست، گفت‌وگوی موجودات عظیم. حرکات من، آواز جیرجیرک، چشمک ستاره، همه و همه جز آوای اون گفت‌وگوها بودند. من هجای کدوم کلمه بودم؟ کی اون کلمه رو به زبان می‌آورد؟ به کی می‌گفت؟
مری‌آنژ

حجم

۷٫۰ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۱۵ صفحه

حجم

۷٫۰ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۱۵ صفحه

قیمت:
رایگان