بریدههایی از کتاب آبنبات پستهای
۴٫۵
(۱۵۲۷)
«ببین پسرجان، درسته که مجردی خوبیهایی داره که متأهلی نداره؛ ولی متأهلی هم عیبایی داره که مجردی نداره. تازه، آدمیزاد هر چی مکشه از همین عشق و عاشقیه. خا آدم عاقل عاشق مشه؟!»
hassan fatemi
من نمدانم این خانهتکانی چی رسمیه که بهجای اینکه خانه مرتب بشه، همه چی غیب مشه!
hassan fatemi
با آن حال و روز، اگر با حلزون مسابقه میداد، قطعاً برنده میشد. پس توقع دارید آدم از حلزون ببازد؟
Setayesh
دایی به من گفت که دربارۀ او و سودابه اشتباه فکر میکنم و با دلیل قاطعی که آورد، باعث شد خودم به اشتباهم اقرار کنم. البته اسم این دلیل قاطع به زبان محاورهای، «پشت گردنی» بود.
محمدرضا
محمد آهی کشید و درحالیکه سرفهاش گرفته بود، گفت: «بعضی وقتا احساس مکنم دوروبریهامان مثل مردم کوفه شدن.»
غروب
چون یقۀ کاپشنم را بالا داده بودم، پیش خودم تصور میکردم شبیه کُمیسر مولدُوان شدهام؛ اما... توی شیشۀ یکی از مغازهها نیمرخ خودم را برنداز کردم، دیدم بیشتر شبیه آتقی سریال آئینۀ عبرت شدهام.
plato
- خداییش خیلی درسای سختیین، آدم هر چی تلاشم که مکنه، باز یاد نمگیره. عین رانندگی ممانَن.
- پسرجان خا بعضی چیزا اینطوریَن دیگه. آدم هر چی تلاش مکنه، کمتر یاد مگیره. درس خواندنم عین زاییدن و یادگرفتن رارندگی ممانه و سخته.
مامان گفت: «پس اکبر چطوری یاد گرفته؟»
آقاجان هم درحالیکه با خونسردی داشت بقیۀ غذایش را میخورد، گفت: «گفتم آدم!»
Reyhoone.v
«توی این زمانه بری تو سیاست یا باید مثل رابینهود باشی که از بالا بگیره به پایینیا بده یا مثل داروغه باشی که از پایینیا بگیره به بالا بده. جفتشم عاقبت نداره!»
ز غوغای جهان فارغ:)
آنقدر توی حمام مانده بود که احساس کردم ششهایش با محیط حمام سازگار شده و به آبشش تبدیل شدهاند و حالا که بیرون آمده، ممکن است با کمبود اکسیژن مواجه شود.
محمدرضا
سعید توی امتحان علوم در جواب دبیرمان که پرسیده بود «جِرم چیست؟» نوشته بود: «به کثیفی یقۀ لباس و گچِ داخل کتری، سماور و لولههای آب، جِرم میگویند.»
tannaz
تصمیم گرفتم تا وقتی بزرگ نشدهام، دریا و افسانه و همۀ این چیزها را تا پیش از پایان دانشگاه و خدمت سربازیام فراموش کنم و بعد از اینکه برای خودم کسی شدم، انشاءالله با توافق طرفین و رضایت خانواده و بدون اطلاع آنها، با هر دو عروسی کنم!
Samantha
«وعدۀ انتخاباتی مثل مهریۀ عروسه. تا الان که هیچ وعدهای عملی نشده و قرارم نیست عملی بشه؛ پس چرا به مردم وعده وعید خوب ندیم تا لااقل به همون خیال خوش باشن؟»
hassan fatemi
عروسجان، تو که مدانی علی چون تو رِ دوست داره، هر چی بگی برعکسشِ انجام مده؛ تو هیچی نگو...
Setayesh
«قِزمجان، راست مِگه دیگه! چی همش مِگی درس دارم...، درس دارم...! همۀ نُخسهها که شبیه همن، بیشتر مریضیایم که با چای نبات و آبلیمو خوب مشن.... نِگا، حالا تو خودت دکتری بهتر مِدانی، ولی مردا که حالشان بد مِشه یعنی غذا زیاد خوردن. زنایم حالشان بد بشه که یعنی حتماً خوشخبریه. هر کییم آمد مطبت و مریضیشِ بلد نبودی، فقط تو نُخسهاش بهجای آمپول، قرص جوشان بنویس خودش خوشحال مِشه، مِره به بقیه مِگه این ملیحه چی خوب دکتریه! خا؟»
ka'mya'b
میدانستم اعتراف پیش آقاجان مثل زایمان طبیعی است. تا همان لحظه فشار زیادی به آدم وارد میشد و موقع اعتراف هم انواع تنبیهِ فیزیکی و بدنی در دستور کار آقاجان قرار میگرفت؛ اما همه چیز همان جا تمام میشد و آدم خلاص میشد. اعتراف پیش مامان مثل سزارین بود. اولش کمی سروصدا میکرد که قابل تحمل بود. بعد هم نهایتاً یکیدوتا ضربه میزد؛ اما چون دلش نمیآمد، مثل ضربههای آقانعمت از آب درمیآمد. اما بعداً آنقدر به آدم سرکوفت میزد و موضوع را بارها و بارها جلوی همه یادآوری میکرد که جایش تا مدتها درد میکرد و آدم ترجیح میداد دفعۀ بعد حتی اگر قرار باشد نوزاد ده کیلویی هم بزاید، برود سراغ آقاجان
گرگ میش نیمه شب
خانمش علاوه بر برنج نیمدانه، برنج دمسیاه هم میخواستند
ن. عادل
بیبی و صغراباجی نمیدانستند آیسییو کجاست. برای همین، من که نمرۀ زبانم امسالم خوب شده بود، توضیح دادم ترجمهاش یعنی «من شما را میبینم»
𝑯𝒂𝒅𝒊𝒔
«بر در دروازۀ قلبم نوشتم ورود ممنوع؛ اما عشق آمد و گفت بیسوادم!»
shima mousavi
- هیچی، عکسای عروسی ما رِ به احسان نشان داده، برداشته بهش گفته ببین شب عروسی مامان و بابات همه دعوت بودن به جز تو!
zahra sadat-87
من نمدانم این خانهتکانی چی رسمیه که بهجای اینکه خانه مرتب بشه، همه چی غیب مشه!
neda
حجم
۳۰۸٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۵۷ صفحه
حجم
۳۰۸٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۵۷ صفحه
قیمت:
۱۶۰,۰۰۰
۱۱۲,۰۰۰۳۰%
تومان