بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب اعجوبه | صفحه ۱۵ | طاقچه
۴٫۶
(۲۴۰)
وقتی که حق انتخاب بین درست بودن و مهربان بودن را دارید، مهربان بودن را انتخاب کنید.
zahra
«اوگی همیشه آدم‌های عوضی تو دنیا هستن. ولی من و پدرت اعتقاد داریم که آدم‌های خوب تو دنیا بیشتر از آدم‌های بد هستن، و آدم‌های خوب مواظب همدیگه هستن و از هم مواظبت می‌کنن. مثل جک و آموس و اون بچه‌های دیگه که از تو حمایت کردن.»
فائزه
در دوستی با ویا بیش از همه دلم برای خانواده‌اش تنگ می‌شود. عاشق پدر و مادرش هستم. همیشه از دیدن من خوشحال می‌شدند و با من مهربان بودند. می‌دانستم که بچه‌هایشان را بیش از هر چیز در دنیا دوست داشتند. همیشه در کنار آنها احساس امنیت می‌کردم.
فائزه
بعد از طلاق، به‌ندرت پدرم را دیدم و مادرم رفتارش عجیب شد. نه اینکه وضعیت روحی‌اش به هم ریخت، فقط از من فاصله گرفت، با من نبود. مادرم همیشه چهره‌ای شاد برای دیگران دارد ولی از این چهره چیزی برای من باقی نمی‌ماند.
فائزه
«بیچر نوشته بزرگی در قوی بودن نیست، بلکه در استفاده از قدرت است... بزرگ کسی است که قدرتش قلب‌ها را به هیجان می‌آورد...»
Ozra
ما باید با اعمال خود در یادها بمانیم. اعمال ما مهم‌ترین چیز در زندگی ماست. اینها مهم‌تر از گفتارها و ظاهر ما می‌باشد. کارهای ما بعد از مرگ باقی می‌ماند. اعمال ما همچون بناهای یادبودی است که مردم به افتخار قهرمانان بعد از مرگشان می‌سازند. و شبیه اهرامی هستند که مصری‌ها برای بزرگداشت فراعنه می‌ساختند. فقط به جای اینکه از سنگ ساخته شده باشد، از خاطراتی که مردم از شما در سینه دارند ساخته می‌شود. پس اعمال ما همچون بناهای یادبود است فقط به جای سنگ با خاطرات ساخته می‌شود.
Ozra
و نمی‌دانستم که دیزی هم در بهشت خوابیده بود یا نه؟ و فکر می‌کردم که اگر یک روزی من توی بهشت باشم و دیگر صورتم برای هیچ‌کس مهم نباشد چه احساسی داشته باشم. همان‌طور که هیچ‌وقت برای دیزی مهم نبود.
Afsaneh Habibi
کائنات ما را کاملاً به حال خود رها کرده است. و کائنات این کار را نمی‌کند. از ضعیف‌ترین موجوداتش مراقبت می‌کند به طریقی که ما نمی‌توانیم ببینیم. مثل پدر و مادر اوگی که کورکورانه تو را ستایش می‌کنند. و خواهری که چون فقط انسان است به خاطر تو احساس گناه می‌کند. و بچه‌ای با صدای خشن که دوستانش به خاطر تو او را ترک کرده‌اند. و دختر مو صورتی که عکس تو را در کیف پولش نگه می‌دارد. شاید بخت‌آزمایی باشد، ولی در انتها کائنات در نهایت همه‌چیز را یک‌دست می‌کند. کائنات از تمام پرندگانش مواظبت می‌کند.
Afsaneh Habibi
ولی دیگر باید بزرگ بشود. باید به او اجازه بدهیم و بهش کمک کنیم تا بزرگ شود. من این‌طور فکر می‌کنم، ما همه دائم سعی می‌کنیم و وقت صرف می‌کنیم تا او فکر کند طبیعی است. و مشکل این است که می‌داند نیست.
Afsaneh Habibi
آهسته گفتم: «چرا من باید این‌قدر زشت باشم؟» ـ زشت نیستی پسرم. اصلاً زشت نیستی. ـ می‌دونم که هستم. صورتم را غرق بوسه کرد. چشم‌هایم را که خیلی پایین بودند بوسید. گونه‌ام را که انگار مشت خورده بود بوسید. دهان لاک‌پشتی‌ام را بوسید. کلمات شیرینی را گفت که می‌دانم می‌بایست مرا آرام می‌کرد. ولی کلمات نمی‌توانند صورت مرا عوض کنند.
Afsaneh Habibi

حجم

۲۶۸٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۵۱۵ صفحه

حجم

۲۶۸٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۵۱۵ صفحه

قیمت:
۱۷۴,۰۰۰
تومان
صفحه قبل۱
...
۱۴
۱۵
صفحه بعد