ـ لطفا از متأسف بودن واسه خودت دست بردار
-Dny.͜.
کلمات همیشه مثل دانههای برف دورم چرخیدهاند؛ ظریف و متفاوت از هم، و بدون اینکه بتوانم لمسشان کنم کف دستم آب شدهاند.
گندم
و شرط میبندم بیشتر آدمها از قدرتِ واقعیِ کلمات خبر ندارند.
"Shfar"
راستش آدمها بعضی وقتها واقعاً نامهربان و بیادب میشوند؛ کم پیش میآید که یکی واقعاً خوب باشد.
"Shfar"
خانم وی نگاهش را از پرنده میگیرد و به من میدوزد. "اگه میتونستی پرواز کنی چیکار میکردی؟"
"اینم از سؤالهای امتحانیه؟" میخندم.
خانم وی هم میخندد: "فکر کنم به قدر کافی درس خوندیم."
مینویسم: "فکر کنماونوقت از پریدن میترسیدم."
میپرسد: "چرا؟ ترس از اینکه بیفتی؟"
ـ نه. از اینکه اونقدر خوب باشه که تا ابد بخوام پرواز کنم و برنگردم.
Goner
"کاش الان دیروز بود..."
"Shfar"
این منم، یک شهرِ متشنج!
⚽️ kaka ⚽️
بعضی وقتها چیزهایی اتفاق میافته که از کنترل ما خارجه ملودی.
"Shfar"
اخبار زلزله: گروه هواشناسی رعشههای عجیبی را از یک مدرسهی محلی مخابره کردهاند. ممکن است صدای قلب دختری باشد که محکم میزند؟
f
آدمها دوستت دارن به خاطر خودت، بهخاطرِ اینکه ملودی هستی، نه اینکه چه کارها میتونستی یا نمیتونستی بکنی. لطفا یه کم هم که شده روی علاقهشون حساب کن!
"Shfar"