بریدههایی از کتاب به گزارش زنان تروا
۳٫۰
(۳)
مویهمان به قهقههٔ شغالان شبیهتر، که شاید بدین قهقهه خواب خدایان بپریشیم که همواره در کنار فاتحان ایستادند...
ایلیا
در جهان دردی نیست که از آن من نباشد. دردها فرزندان مناند آقا.
ایلیا
اندوه را به خاطر میاور آندروماخه.
آندروماخه: به خاطر نیاورم؟ نه به خاطر نمیآورم. چگونه چیزی را به خاطر آورم که همواره دربرابر چشمان من است؟ معلق در زمین و آسمان انگار آویخته با بندهایی نامرئی.
ایلیا
گاهی فکر میکنم مردگان چناناند که انگار هرگز به دنیا نیامدهاند، و حالا که من آستیاناکسم را ندارم بگذار هرگز به دنیا نیاورده باشمش تا او را از باروی تروا به خاک بیفکنند. نه مادربزرگ نوهات هنوز به دنیا نیامده و هیچ رنجی نبرده.
ایلیا
من از همهٔ اینها تهی شدهام پسرکجان. دیگر در من هیچچیز نمانده. نه، دیگر شیون نخواهم کرد. صدای شیونم به لاییدن سگی میماند که دیگر هیچ واژهای برایش نمانده و هیچ کلامی ژرفای آن رود مهیب و پُرلَهیب را که در رگ و پیام میغُرد و میسوزاند گزارش نخواهد کرد.
ایلیا
آدم که امیدش از دست برود، عقلش هم برباد میرود؛ آنوقت هر کاری میکند برای یک قطره امید.
ایلیا
«بیپناهی وطن ندارد»... راست میگوید دایهجان، من و او در آوارگیمان هموطنیم.
ایلیا
تو از مردانِ تروا پرسیدی. از زنان هم پرسیدی؟ چرا سهم ما از تصمیم جنگ هیچ بود و در رنح شکست برابر؟ چه میگویم؟ برابر؟! شما در شکست هم پرافتخار جان باختهاید، و ما زنان اما هر جنگی را از پیش باختهایم... در لای پای سپوختهمان، هم سهمی از فتح و فیروزی تپاندهاند هم اندوختهای از شکست و تیرهروزی.
ایلیا
شما مپندارید که آنان میآیند تا تنها انتقام مرگ پسر مرا بگیرند.
آگاممنون: پس انتقام که را میگیرند؟
همسرایان: انتقام سر بریدن تمام امیدهایمان را، و تمام فرداهای تاریکمان را.
ایلیا
هکاب: چشم امید بربندید زنان. هیچ دستی به یاریمان برنخواهد خاست، مگر دستان خودمان.
زن ششم: با کدام نیرو؟
هکاب: خشم... خشم است که ما را نیرو میدهد و رهانندهٔ ماست.
ایلیا
حجم
۱۱۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
حجم
۱۱۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
قیمت:
۶۳,۰۰۰
۴۴,۱۰۰۳۰%
تومانصفحه قبل
۱
صفحه بعد