بریدههایی از کتاب وقتی نیچه گریست
۳٫۷
(۷۶)
آیا چنین حیاتی به زیستنش میارزید؟
منکسر
و آزادگی نیچه! آیا میشد همچون او زندگی کرد؟ نه خانهای، نه قیدوبندی، نه حقوقی و نه فرزندی که نیاز به رسیدگی داشته باشد. نه ساعت کاریای دارد و نه نقشی در اجتماع برعهدهگرفته است. این آزادی وسوسهاش میکرد. چرا فریدریش نیچه از چنین آزادیای برخوردار بود و یوزف برویر هیچ سهمی از آن نداشت؟ نیچه آزادی خود را در اختیار گرفته بود. برویر ناله کرد: چرا من از عهدهٔ آن برنیایم؟
ملیکا بشیری خوشرفتار
و چه جسارتی در کلام نیچه بود! فکرش را بکن که انسان بگوید امید بزرگترین مصیبت است! خدا مرده است! حقیقت خطایی است که بدون آن نمیتوان زیست! که دشمنِ حقیقت نه دروغ، که ایمان است! که آخرین پاداشِ مرده آن است که دیگر نمیمیرد! یا اینکه هیچ طبیبی نمیتواند حق مرگ را از انسانی سلب کند! چه افکار مصیبتباری!
ملیکا بشیری خوشرفتار
معمولاً مهمترین سؤال آن است که پرسیده نمیشود!
ملیکا بشیری خوشرفتار
آنچه برای من مشکلساز است افول نیست، بلکه این است که دیگر صعودی در کار نخواهد بود.
منکسر
فروید درست میگفت؛ باید مخزنی از افکار پیچیده در مغز باشد، جایی ورای خودآگاهی، ولی هوشیار و آماده برای زمانی که فراخوانده شوند و بر صحنهٔ تفکر خودآگاه قدم گذارند.
زینب دهقانی
آیا از خود پرسیدهاید چرا همهٔ فلاسفهٔ بزرگ افسرده و عبوساند؟ آیا از خود پرسیدهاید چه کسانی ایمن، آسوده و همیشه خوشرو هستند؟ من پاسخ میدهم: تنها آنها که فاقد روشنبینیاند: مردم عامی و کودکان!»
منکسر
همه از غذای تکراری خسته میشوند. میدانی یوزف، در برابر هر زن زیبا، مرد بدبختی هم هست که از بودن با او خسته شده است!
منکسر
همانگونه که پوست اجزایی چون استخوانها، عضلات، رودهها و رگهای خونی را در برگرفته و آنها را از دید انسان مخفی ساخته است، خودبینی و غرور نیز پوششی برای بیقراریها و هیجانات روحاند، پوستی که بر روح آدمی کشیده شده است.
منکسر
و چه جسارتی در کلام نیچه بود! فکرش را بکن که انسان بگوید امید بزرگترین مصیبت است! خدا مرده است! حقیقت خطایی است که بدون آن نمیتوان زیست! که دشمنِ حقیقت نه دروغ، که ایمان است! که آخرین پاداشِ مرده آن است که دیگر نمیمیرد! یا اینکه هیچ طبیبی نمیتواند حق مرگ را از انسانی سلب کند! چه افکار مصیبتباری! او برای هریک با نیچه به مناظره پرداخته بود. ولی این مناظرهها کاذب بود. در اعماق قلبش میدانست نیچه درست میگوید.
منکسر
«امید؟ امید مصیبت آخرین است! در کتابم، انسانی، زیادی انسانی، اشاره کردهام که وقتی جعبهٔ پاندورا باز شد و بلایایی که زئوس در آن گنجانده بود به جهان آدمیان فرار کردند، یکی که از همه ناشناختهتر بود در جعبه باقی ماند: این آخرین بلا امید بود. ازآنپس انسان این جعبه و امید درونش را بهاشتباه صندوقچهٔ نیکاقبالی میداند. ولی ما از یاد بردهایم که زئوس آرزو کرده بود آدمی همچنان به آزار خویشتن ادامه دهد. امید بدترین بلاست، زیرا عذاب را طولانی میکند.»
منکسر
ازدواج با حسادت و ایجاد حس مالکیت نسبت به اطرافیان، روح را اسیر میکند. هرگز نخواهم گذاشت که چنین عواطفی بر من غلبه کند. دکتر برویر، امیدوارم زمانی برسد که هیچ مرد یا زنی قربانی ضعف و بیمایگی آن دیگری نشود.»
Atiyeh
«زمانی چنان به یکدیگر نزدیک بودیم که به نظر میرسید هیچچیز نمیتواند راه بر دوستی و برادری میان ما بربندد. تنها پل کوچکی ما را از هم جدا میساخت. درست زمانی که میخواستی از آن عبور کنی، از تو پرسیدم: "آیا میخواهی از پل بگذری و بهسوی من بیایی؟" در همان لحظه، دیگر نمیخواستی قدم برداری و وقتی دوباره از تو پرسیدم سکوت کردی. از آن زمان، کوهها و رودهای سیلآسا و هر آنچه جدایی میافکند و بیگانه میسازد، میان ما فاصله انداخت و حتی اگر میخواستیم به یکدیگر بپیوندیم، دیگر نمیتوانستیم. ولی حال که به آن پل کوچک میاندیشی، کلمات قاصر است و تو در عجب میمانی و زار میگریی.»
کاربر ۸۵۱۱۱۷۶
نیچه گفته بود خودِ نوین را باید بر خاکستر زندگی کهنه بنا کرد.
s.henry
«آزادی را چگونه میتوان در اختیار خود نگه داشت؟ با شرمسار نبودن از خویش!»
sky200
در مقام استاد یا زبانشناس یا فیلسوف بودن مهم نیست. آنچه مهم است، شجاعتِ خود بودن است!»
sky200
امید یک ضرورت است و چه کسی غیر از ما باید آن را زنده نگه دارد؟
sky200
امیدوارم زمانی برسد که هیچ مرد یا زنی قربانی ضعف و بیمایگی آن دیگری نشود.»
کاربر ۱۴۸۴۴۹۳
«ای بسا کس که زنجیر خویش نتواند گسست، اما بندگسلِ دوست خویش تواند بود.»
Ailin_y
تو باری بر دوش داری: خاک هرچه غنیتر، ناتوانی در بارور ساختنش نابخشودنیتر
Ailin_y
حجم
۴۹۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۵۱۲ صفحه
حجم
۴۹۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۵۱۲ صفحه
قیمت:
۱۲۳,۰۰۰
تومان