به حرکت سینههای رز که مانند دو جانور کوچک بهنظر میرسید نگاهی انداخت و با خود گفت: «لذّت. اسم آن لذّت است.»
مهدی بهرامی
اگر به خدا ایمان داشت، تلافی را بهعهده او میگذاشت. ولی چطور میشد مطمئن بود که عدالت بر آن سیاق حتما اجرا میشود؟ پس انتقام بهعهده آیدا بود زیرا لذّت آن نگاه گرم و تشنه که با اشتیاق او را مینگریست نصیب او شده بود
مهدی بهرامی
زندگی یعنی روزهای آفتابی و نشستن بر نیمکتهایی که به دور پایههای آن عشقه روئیده ونوشیدن لیموناد خنک. زندگی یعنی طپشهای قلب وقتی صدای پای کسی را از پشت در میشنویم و چهرهمان برافروخته میشود.
مهدی بهرامی
آنها آنقدر که به زندگی پس از مرگ اهمیت میدادند برای خود زندگی ارزش قائل نبودند.
مهدی بهرامی