بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب صخره برایتون | طاقچه
کتاب صخره برایتون اثر گراهام گرین

بریده‌هایی از کتاب صخره برایتون

۳٫۶
(۱۰)
سرش را پائین انداخته بود و نومیدانه فرار می‌کرد. به کجا؟ خودش هم نمی‌دانست.
مهدی بهرامی
زن شادمانه پرسید «تو چطور زندگی می‌کنی؟» می‌دانست که مردان همیشه دوست دارند از خودشان بگویند و او نیز دوست داشت بشنود.
مهدی بهرامی
دوست داشت کسی به او بگوید: «به دوران جنینی بازگرد... مثل مادر از تو مواظبت می‌کنم... لازم نیست دیگر روی پای خودت به‌ایستی.» ولی بار دیگر غرور بر آن اندام استخوانی و جوهری مستولی شد. گفت: «نه چیزیم نیست خوبم.»
مهدی بهرامی
برای او مرگ پایان همه‌چیز بود. هیچ زندگی‌ای که در آن نتوان زیر آفتاب آبجو نوشید برای او معنا نداشت
مهدی بهرامی
شبح با دلتنگی گفت: «همه ما می‌میریم آیدا.»
مهدی بهرامی
با زیباپرستی عامیانه‌ای امواج درخشان دریا را نگریست و گفت: «چه روز قشنگی!»
مهدی بهرامی
هیل مؤدبانه پرسید: «سیگار می‌کشید؟» دختر پاسخ داد: «بدم نمی‌آید!» این کلمات مانند شنیدن فرمان عفو به‌گوش زندانی برای هیل دلنواز بود.
مهدی بهرامی
آن طرف خیابان دو خانم سوار تاکسی شدند
مهدی بهرامی
سه ساعت از ورود هیل به برایتون می‌گذشت و او از همان اوّل می‌دانست که می‌خواهند او را بکشند
مهدی بهرامی
«عجب! جهنّم همین است. همین که ما در آن زندگی می‌کنیم.»
مهدی بهرامی

حجم

۳۲۷٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۰

تعداد صفحه‌ها

۴۰۴ صفحه

حجم

۳۲۷٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۰

تعداد صفحه‌ها

۴۰۴ صفحه

قیمت:
۲۰۲,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲۳صفحه بعد