بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب شجاعت مطلوب نبودن | صفحه ۶ | طاقچه
کتاب شجاعت مطلوب نبودن اثر ایچیرو کیشیمی

بریده‌هایی از کتاب شجاعت مطلوب نبودن

۳٫۶
(۲۶)
داری می‌گویی تا زمانی که گرفتار فنجانی، بیرون از آن هیچ شانسی نخواهی داشت
maryam.eslami
نمی‌خواهی کسی دوستت نداشته باشد ولی اگر هم کسی دوستت نداشت اشکالی ندارد؟ فیلسوف: بله، بله. این‌که نخواهم دوستم نداشته باشند احتمالاً وظیفهٔ خودم است ولی این‌که فلانی و فلانی از من خوششان بیاید یا نه وظیفهٔ دیگران است. حتی اگر کسی باشد که خیلی از من خوشش نمی‌آید، نمی‌توانم دخالتی در احساس او داشته باشم. اگر بخواهم از نقل‌قولی که برایت آوردم مثال بزنم، باید بگویم آدم می‌تواند دیگری را به‌سمت آب راهنمایی کند ولی این‌که او از این آب بنوشد یا نه وظیفهٔ خود آن شخص است.
maryam.eslami
فیلسوف: مشخص است که دوست‌داشته‌نشدن اضطراب‌آور است. اگر ممکن باشد، آدم دوست دارد طوری زندگی کند که طی آن هیچ‌کس نباشد که دوستش نداشته باشد. آدم می‌خواهد میل خودش را برای تأییدشدن اقناع کند ولی خود را در چنین شرایطی قراردادن یعنی محروم‌کردن زندگی از آزادی؛ درضمن، محال است. وقتی می‌خواهی آزادی خودت را اعمال کنی، باید هزینه‌ای بپردازی. هزینهٔ آزادی همانا روابط فردی است که در آن دیگران همیشه هم شخص را دوست نمی‌دارند.
maryam.eslami
متوجه می‌شوی سختی‌هایی که در مدرسه کشیده‌ای چیزی بیش از طوفانی در فنجان نبوده. آن لحظه که از فنجان بیرون می‌آیی، طوفان شدید تمام می‌شود و نسیمی ملایم جایش را می‌گیرد. جوان: داری می‌گویی تا زمانی که گرفتار فنجانی، بیرون از آن هیچ شانسی نخواهی داشت؟
rezvan
زندگی مجموع لحظه‌هاست؛ نه آینده‌ای وجود دارد و نه گذشته‌ای. تو با تمرکز بر گذشته و آینده سعی داری به خودت راه فراری نشان بدهی. آنچه در گذشته رخ داده هیچ ارتباطی با تویی که در این لحظه و این‌جا هستی ندارد و این‌که چقدر از همین لحظه و این‌جا در آینده بماند چیزی نیست که الان و این‌جا لازم باشد درموردش فکر کنیم. اگر صادقانه در همین لحظه و این‌جا زندگی کنی، دیگر نگران چنین چیزهایی نخواهی بود.
Shokoufeh
اگر بخواهیم ساده در نظر بگیریم، آدم‌ها از هر چیزی شکایت دارند ولی درنهایت ساده‌تر و امن‌تر است که با همین راه‌ورسم خودشان پیش بروند. جوان: آدم می‌خواهد تغییر کند ولی تغییر ترسناک است؟
Shokoufeh
در مراحلی از زندگی انتخاب می‌کنی «خوش‌حال نباشی». علتش هم این نیست که در شرایطی به دنیا آمده‌ای که همه‌جا پر از نارضایتی بوده یا در موقعیتی قرار گرفته‌ای که در آن احساس عدم‌خوشبختی داشته‌ای. علتش این است که پیش خودت حکم داده‌ای «خوش‌حال نبودن» برایت خوب است.
azar
فیلسوف: نکتهٔ ترسناکِ رقابت هم همین است. حتی اگر یکی از بازنده‌ها نباشی، حتی اگر کسی باشی که مدام پیروز می‌شود، اگر کسی باشی که خودت وارد رقابت شده‌ای، هرگز نمی‌توانی لحظه‌ای احساس آرامش داشته باشی. نمی‌خواهی بازنده باشی. اگر نخواهی بازنده باشی، باید همیشه برنده بمانی. نمی‌توانی به دیگران اعتماد کنی. دلیل این‌که خیلی‌ها، موقع ساخت موفقیتشان در دیدگان اجتماع، آدم‌هایی نیستند که احساس خوشبختی کنند این است که آن‌ها در چارچوب رقابت زندگی می‌کنند. چون از نظر آن‌ها دنیا جایی خطرناک و پر از دشمن است.
maryam.eslami
فیلسوف: بله... انگاری داری دنیا را از میانهٔ عینکی کثیف می‌بینی، درنتیجه همه‌چیز تیره است. ولی اگر چنین باشد، عوض تأسف‌خوردن برای تاریکی‌های دنیا کافی است عینک را برداری. نورِ دنیا حتماً چشمت را می‌زند و ناخودآگاه چشمت را می‌بندی. شاید حتی بخواهی عینک را دوباره بزنی ولی بگو ببینم اصلاً می‌توانی همان یک بار هم برش داری؟ می‌توانی مستقیم به دنیا نگاه کنی؟ شجاعتش را داری؟
maryam.eslami

حجم

۱۸۷٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۱۶ صفحه

حجم

۱۸۷٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۱۶ صفحه

قیمت:
۵۵,۰۰۰
تومان
صفحه قبل۱
...
۵
۶
صفحه بعد