هر کتاب، هر شهر، به ما میگفت: ببین، راه تازهای وجود دارد، یک راه متفاوت.
یك رهگذر
قلب مادران به اشکال مختلفی میشکند که این جای تعجب ندارد اما چیزی که مرا شگفتزده میکند این است که همیشه راههای جدیدی برای اینکه بشکند پیدا میشود.
یك رهگذر
«بگذار نفر بعدی که میخواهی با خود ببری، من باشم.»
یك رهگذر
عقیده دارم زن و شوهر با یک بند نامرئی به هم متصل شدهاند. ممکن است این بند، پهن یا باریک شود اما همیشه هست، ممکن است حس این بند ناچیز و جزئی باشد اما شما بالأخره متوجه آن خواهید شد
یك رهگذر
او هم مثل من آمادهٔ پریدن بود، آمادهٔ جهش، اما هر اوج گرفتنی، سقوط هم در پی داشت و پایان همهٔ سقوطها یک شکل است. اما سؤال این است که چطور میشود با سقوط، مانند یک شهابسنگ، روشنی ایجاد کرد و لحظهای آسمان را روشن کرد.
یك رهگذر
وقتی به چیزی نیازمندیم، ناگزیر مثل آهنربا آن را جذب میکنیم.
یك رهگذر
«نباید سفرت رو لغو میکردی، حالش خوب میشه. معجزه هنوز اتفاق میافته، حتی برای مادرهایی مثل من.»
mt
فرانسه دوهزار و پانصد کتابفروشی دارد و الی و دافنه آن روز عصر تصمیم گرفته بودند تا جایی که ممکن است به کتابفروشیهای مختلف سر بزنند. البته این بدترین راه دیدن پاریس نیست. نگرشی که پاریسیها به کتابفروشی دارند. کمی شبیه نگاهشان به نانواییهاست: هر دو مکانهای عمومی و مهمی به شمار میروند.
خیلی مسئله را بزرگ نمیکنند __ در نانوایی نان هست و در کتابفروشی کتاب __ با این حال برای کتاب بیشتر از نان احترام قایلند. چیزهایی که برایشان اهمیت داشت، دکلهای برق فشار قوی و سیستم فاضلاب بود، اما کتاب و نان باگت چندان مهم نبود ولی اگر کتاب و نان را از پاریس میگرفتید، مثل این بود که برج ایفل و رودخانهٔ سن را از آن شهر گرفته باشید.
mt
یک هنرمند پرتلاش برای خانواده افتخار کسب خواهد کرد اما از طرفی دو هنرمند پرتلاش و آسوپاس فقط خانواده را ورشکست میکنند.
mt
قلب مادران به اشکال مختلفی میشکند که این جای تعجب ندارد اما چیزی که مرا شگفتزده میکند این است که همیشه راههای جدیدی برای اینکه بشکند پیدا میشود.
mt