بریدههایی از کتاب دن کیشوت (جلد ۲)
۴٫۱
(۳۵)
خری که آراسته به زر و زیور باشد بیش از اسبی که پالان بر پشتش نهاده باشند جلوه دارد.
❤ محمد حسین ❤
بنای محکم را فقط بر پایه و اساس محکم میتوان نهاد و به یقین که محکمترین پایه و اساس عالم پول است.
❤ محمد حسین ❤
جناب پهلوان، آیا هیچ وقت شده است که از حسن تصادف عاشق شوید؟ دن کیشوت گفت: بلی، بدبختانه من عاشقم، هرچند غم و اندوهی که از عشق و محبتی بهجا و مناسب به وجود آید باید جزو نعمت و سعادت بهشمار آید نه جزو رنج و مصیبت.
❤ محمد حسین ❤
سانکو گفت: عجب! تاج و عصای امپراتوران نمایشهای کمدی هرگز از طلای خالص نیست، بلکه از فلزی شبیه به طلا یا از حلبی است. دن کیشوت گفت راست میگویی، زیرا معقول نیست که وسایل کار بازیگران کمدی از جنس اصل ساخته شود، بالعکس، باید مانند خود ایشان مصنوعی و ظاهر فریب باشد.
❤ محمد حسین ❤
راه فضیلت و شرافت تنگ و باریک و جاده رذیلت و بدکاری عریض و وسیع است، من میدانم که این هر دو راه به دو مقصد کاملاً متفاوت منتهی میشوند، یعنی پایان جاده وسیع رذیلت مرگ و انتهای راه باریک شرافت حیات است، آن هم نه حیاتی که خود پایان پذیرد، بلکه حیاتی که ابدی و جاودانی است.
❤ محمد حسین ❤
لیکن درباره خود کمدی، میخواهم به تو بگویم که باید علاقهمند به آن باشی و نیز به کسانی که نمایشهای کمدی را بازی میکنند و به کسانی که نمایشنامههای آن را مینویسند مهر و محبت بورزی، زیرا آنان همه به خیر و صلاح جامعه کار میکنند و در هر قدم آیینهای به دست ما میدهند که اعمال و رفتار و زندگی بشر را چنانکه هست در آن میبینیم؛ هیچ مقیاسی نمیتواند طبیعیتر و زندهتر از نمایشهای کمدی و از بازیگران آن برای ما مجسم کند که چه هستیم و چه میبایستی باشیم.
کاوشگر
تاریخ به منزله شیای است مقدس، زیرا که باید حقیقی و واقعی باشد و هرجا که حقیقت وجود داشته باشد خدا نیز که یگانه منبع و سرچشمه حقیقت است در آنجا خواهد بود.
کاوشگر
سانکو، من میخواهم تو بدانی که اگر حقیقت لخت و برهنه و عاری از پیرایه ریا و تملق به گوش شاهزادگان میرسید قرون و اعصار بهتری بر ما میگذشت و قرون و اعصار قبل از ما که گمان میکنم به عصر طلا موسوم است در برابر دوران فعلی نامی جز عصر آهن نمیداشت. سانکو، من این همه را به قصد تنبیه و آگاهی تو گفتم تا درباره آنچه من از تو پرسیدم هر حقیقتی که میدانی با عقل سلیم و نیت پاک به گوش من برسانی.
کاوشگر
من به سهم خود، ای جناب دلاک، میگویم که نپتون، خدای آبها نیستم و توقعی هم ندارم که مرا آدمی فهیم و باهوش بدانند زیرا فهیم و باهوش نیستم؛ من فقط خود را در این راه خسته میکنم که به مردم جهان بفهمانم اینکه نمیخواهند عصر درخشان پهلوانان سرگردان را احیاء کنند مرتکب خطای عظیمی میشوند. عصر فاسد و منحط ما این شایستگی را ندارد که از سعادت غیرقابل وصف دورانی تمتع برگیرد که پهلوانان سرگردان، دفاع از کشورها و حمایت از دوشیزگان و دستگیری از یتیمان و به کیفر رساندن بدکاران و پاداش دادن به افتادگان را وجهه همت و وظیفه حتمی خود قرار داده بودند.
کاوشگر
من چنین شنیدهام که این آفریده خداوند که بختش مینامند، زنی است بلهوس و عشوهگر که همواره مست است و کور. بدین جهت خود نمیبیند که چه میکند و نمیداند که را به خاک مینشاند و که را از خاک برمیدارد.
sepid sh
دن کیشوت گفت: سانکو، خدای عشق در اجرای نقشههای خود پابند عقل و منطق و حرمت و شخصیت نیست و اخلاق او در این باره به اخلاق عزرائیل میماند که به کاخ پادشاهان و کوخ چوپانان یکسان میتازد
sepid sh
هرکه نساج بخت خویشتن است.
Reza Haghighi
باید از آسمان فرود آییم و آهسته و آرام بر زمین امن و استوار راه برویم و اگر میسر نشد که کفش چرمین اعلا یا از تیماج مرغوب به پا کنیم قحط چاروق که نیست. کبوتر با کبوتر باز با باز، و هر کس باید به قدر گلیم خود پا دراز کند.
Reza Haghighi
آن هنگام که بر فراز برج رفیع جاهطلبی و غرور صعود کردهام، هزاران غم واندوه و هزاران درد و رنج و بیم و اضطراب در جانم رخنه کرده است.
Reza Haghighi
در جهان بدترین بلایی که ممکن است بر سر انسان بیاید مرگ است و حال آنکه اگر توأم با شرف و افتخار باشد مردن از هر چیزی خوشتر و بهتر است.
Reza Haghighi
مردی که آماده به جنگ باشد نیمی از جنگ را پیش برده است، بنابراین من فرصت از دست نمیدهم و آماده به جنگ میشوم زیرا به تجربه دریافتهام که دشمنان مرئی و نامرئی بسیار دارم، لیکن نمیدانم که چه وقت و در کجا و در چه زمان و به چه صورت به فکر حمله به من خواهند افتاد.
نسیم رحیمی
من اکنون پندی به تو میدهم که به یادگار بهخاطر بسپار و بدان که از آن سود سرشار خواهی برد و در مواقع رنج و مصیبت ناشی از شغلی که در پیش گرفتهای تو را تسکین و تسلی خواهد بخشید و آن اینکه تا میتوانی هرگز به خیال وقوع حوادث و اتفاقات شوم، خاطر خود را آزرده مکن و از هیچ حادثهای بیم به دل راه مده. در جهان بدترین بلایی که ممکن است بر سر انسان بیاید مرگ است و حال آنکه اگر توأم با شرف و افتخار باشد مردن از هر چیزی خوشتر و بهتر است.
مانی
یکی از حکمای قدیم چنین بود که در تمام عالم فقط یک زن پاک و نیکوکار وجود دارد و آن حکیم به همه شوهران نصیحت میکرد که هر کدام آن زن پاک و نجیب را همان زن خود پندارند تا همه بتوانند شاد و خرسند زندگی کنند.
مانی
زیبایی به تنهایی قادر است تمام کسانی را که به آن مینگرند مجذوب و مسحور خود سازد و همه میدانند که از عقابهای سلطانی گرفته تا بازها و شاهینهای محتشم و پرندگان بلندپرواز همچنانکه به هوای طعمه لذیذی به بند میافتند گرفتار زیبایی میگردند. لیکن هرگاه زیبایی با فقر و احتیاج توأم گردد مورد حمله کلاغان و کرکسان و پرندگان شکاری زشت و مردارخوار میشود و زنی که در برابر این حملهها تاب مقاومت بیاورد شایسته است که تاج افتخار شوهر خود لقب گیرد.
مانی
زیستن در شور و اضطراب دائم، یعنی گاه با امید و گاه با ترس و بیم، مرگی آشکارا است و بهتر آنکه آدمی برای این درد علاجی از مرگ بخواهد.
مانی
حجم
۷۷۰٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۷۷۵ صفحه
حجم
۷۷۰٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۷۷۵ صفحه
قیمت:
۳۸۷,۵۰۰
تومان