بریدههایی از کتاب مبدأ
۳٫۹
(۴۶)
"آیا واقعاً تولد، شروعم بوده است؟ چرا هستم؟ باید چهکار کنم؟ مقصد کجاست؟ " سؤالاتی که هیچگاه ذهنم را رها نکردند!
🐺😎🙂
. در مکان و زمان سفر میکردم. دو روز در این حالت بودم. تمرکز! تمرکز! بالاخره متوجه شدم میان دو بعد ماده و غیرماده معلق هستم. کشف بسیار جدیدی بود و باید آن را ثبت میکردیم.
تازه متوجه شدم ما بااینهمه پیشرفتی که کردیم از عالم ماده هیچچیز نمیدانیم و تنها توانستهایم گوشهای از علم را ببینیم! ما چقدر ضعیف و کوچک بودیم! من بعد غیر ماده را درک کردم! من قبل از اینکه بمیرم مردم!
r.k(Roma :)
مطمئن هستم هدف ابدیت برای همه یکی است. مطمئن هستم مقصد یکی است. مطمئن هستم مقصد ما همان مبدأ ماست!
mahdi
روزگار همیشه نقاط ضعف را میداند و ادعا را از حقیقت تشخیص میدهد
dariush
از آن به بعد دیگر نمیخندیدم و شادی نمیکردم تا روزگار شادیم را به بدبختی و غم تبدیل نکند. البته از چیزی هم ناراحت نمیشدم، چون دنیا را سیاه و بد میدیدم و ناراحتی و غم را لازمه آن.
رفتنی
"آیا واقعاً تولد، شروعم بوده است؟ چرا هستم؟ باید چهکار کنم؟ مقصد کجاست؟ " سؤالاتی که هیچگاه ذهنم را رها نکردند!
کولر
نمیدانم چه اتفاقی افتاد اما غرورم را کنار گذاشتم و در مکالمات آن شب عاشقش شدم. نامش یامینای بود.
بهترین روزهای زندگیام روزهای عاشقی بود.
Amir ali
به آنها میگفتم ناامیدی وقتی بدانیم اوواش بر همهچیز تسلط دارد و حواسش به ماست دیگر معنی ندارد. اما عدهی زیادی نمیتوانستند باور کنند! آنها را کاملاً میفهمیدم و میدانستم باید اتفاقاتی برایشان بیفتد و تجربیاتی کسب کنند تا بتوانند وجود اوواش را قبول کنند.
ziba.sh
تازه متوجه شدم ما بااینهمه پیشرفتی که کردیم از عالم ماده هیچچیز نمیدانیم و تنها توانستهایم گوشهای از علم را ببینیم! ما چقدر ضعیف و کوچک بودیم! من بعد غیر ماده را درک کردم! من قبل از اینکه بمیرم مردم!
دنیایم کاملاً تغییر کرده بود. بسیار سختتر از چیزی بود که فکرش را میکردم! گاهی اوقات آنقدر سخت میشد که آرزو میکردم هیچگاه عالم غیر ماده را نمیفهمیدم. عالم غیر ماده زمان و مکان نداشت! میتوانستم تمام ظلمها، سختیها، گریهها و خندهها را در یکلحظه حس کنم! کسی دروغ میگفت باید باور میکردم! کسی بد بود تا اعماق وجودم اذیت میشد اما باید کنارش مینشستم! آینده را میدیدم اما محکوم به سکوت بودم. علت بسیاری از بیماریها و راهحل آنها را میدانستم اما نباید درمان میکردم چون صلاحشان آن بود و آیندهشان را میدیدم که بدون آن بسیار بد میشود! مجبور بودم اشتباه کنم با اینکه عواقب آن را میدانستم! جسمم تحمل اینهمه بیزمانی بیمکانی را نداشت! این تعارض بسیار زجرآور شده بود!
mahdi
بعد غیرمادیام در آرامش مطلق است انگار میداند که جای خوبی میرود. انگار از بدنم راضی است.
mahdi
حجم
۱۰۷٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۶۶ صفحه
حجم
۱۰۷٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۶۶ صفحه
قیمت:
رایگان