بریدههایی از کتاب تاوان عاشقی
۴٫۳
(۱۶۷)
بعد از هشت سال دوری، میرفت شیلی. آن سرِ دنیا. کشوری به فاصله پانزده هزار کیلومتری ایران. برای دیدن مادرش خیلی شوق داشت. همیشه میگفت خدا مادرم را دوباره به ما هدیه داد. در غزه بودم که تعریف کرد. یکبار که از دلتنگیها و غربتش میگفت جریان ناپدیدشدن مادرش را کشید وسط. گفت دوماه قبل از جدایی از دانجلا در شیلی زلزله شده؛ سال ۲۰۱۰.
زلزلهاش دوقلو بود یعنی دو تا زلزله همزمان. یکی نزدیک شهر دلمار و یکی هم در جنوب شیلی. دلمار یکی از محبوبترین شهرهای شیلی است در ساحل اقیانوس آرام. یک ساعت فاصله دارد تا پایتخت. برادرم آنجا درس میخواند و در یک رستوران کار میکرد. منتظر بودیم ویزا بگیرد و بیاید ایران برای طلبگی. آن زمان، تعطیلی رسمی شیلی بود. بیشتر مردم در ساحل مشغول جشن و شادی بودند. شب زلزله آمد. وقتی با خبر شدم در مسنجر تماس گرفتم با مجتبی. اینترنتش قطع بود.
ابن سینا
عدهای از اهل سنتِ فلسطین، روزهٔ روز عاشورا را با فضلیت میدانند. جشن هم میگیرند چون معتقدند در این روز حضرت موسی با معجزهٔ عصایش نیل را شکافت و وارد فلسطین شد.
ابن سینا
اگر همه مسلمین جمع شوند و هر کدام یک سطل آب بریزند اسرائیل را آب میبرد.
ابن سینا
نه امام حسن (ع) را میشناختم که مجتبی اسمش را بخاطر ایشان انتخاب کرده بود، نه امام رضایی که خلیل من را از او خواسته بود، نه سیده معصومه (س) که قرار بود کنارش زندگی کنیم. بقیه اهل بیت هم همینطور. من در غزه هیچ اطلاعاتی از آنها ندیدم. رسانههای ما زیر سلطه اسرائیل و وهابیت عربستانی اداره میشد. اگر هم حرفی به میان میآمد چیزی جز توهین و بدگویی نمیدیدیم.
ابن سینا
مقلوبه، بهانه خوبی بود برای روایت مبارزه زنان فلسطینی. قابلمه را جلویشان سر و ته میکردم و میگفتم مرابطات مقلوبه میپزند و ماه رمضان به بهانه افطاری در جوار قدس شریف، قابلمههایشان را جلوی چشم سربازان واژگون میکنند. به کنایه سقوط اسرائیل. نماد وارونه شدن اوضاع. حتی تکبیرهایشان را بلندبلند تکرار میکردم «الله اکبر و لله الحمد، فی سبیلالله قمنا، نبتغی رفع اللواء، فلیعد للدین مجده، ولیعد للاقصی عزه، ولیعد للاقصی طهره، ولترق منا الدماء... لن ترکع امه قائدها محمد...»
ابن سینا
وقتی پدربزرگِ مسیحیام چهره آیتالله خمینی را در تلویزیون دید گفت کاش جهان عرب هم رهبری مثل او داشت! چهره رهبر ایران برای من خیلی جذاب و کاریزماتیک بود. صورتش، مرا به یاد حضرت مسیح میانداخت.
ابن سینا
وقتی از زیر بمباران و مرگ حتمی نجات پیدا میکنی رقیق میشوی. معنویتی وصفنشدنی راه میافتد توی رگهایت. خدا را نزدیکتر میبینی؛ در آغوشت. او تو را وسط این همه آتش باران و گلولهها زنده نگه داشته تا نفس بکشی. اگر دختر هم باشی که نور علی نور. حالا این وسط یکی هم نگرانت شده باشد و ابراز علاقه کند و حرفهای قشنگقشنگ بزند.
ابن سینا
با شنیدن اسم ایران میدان مینی از فکر و خیال در ذهنم درست شد. رافضیهای مرتدی که قرآنشان تحریف شده، علی رضیالله عنه را میپرستند و به مهر سجده میکنند. از همه بدتر، موشکهایی که اسرائیل بر سر ما میریزد همه از ایران رسیده دستش.
ابن سینا
صفحه فیسبوک و زبان انگلیسی را سلاح خود میدانستم؛
کاربر ۷۷۱۲۸۸۸
حجم
۳۴۳٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه
حجم
۳۴۳٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه
قیمت:
۳۴,۲۰۰
تومان