بریدههایی از کتاب تاوان عاشقی
۴٫۴
(۱۸۸)
وقتی از زیر بمباران و مرگ حتمی نجات پیدا میکنی رقیق میشوی. معنویتی وصفنشدنی راه میافتد توی رگهایت. خدا را نزدیکتر میبینی؛ در آغوشت. او تو را وسط این همه آتش باران و گلولهها زنده نگه داشته تا نفس بکشی.
محمدلو
اگر میدانستم عشق اینقدر خطرناک است عاشق نمیشدم!
محمدلو
«خیبر خیبر یا صهیون، جیش محمد قادمون
نیکو
نمیخواستم مثل شیرِ دستآموزِ سیرکها بیخطر و رام باشم.
محمدلو
پیامبر وارد خانه دخترشان میشوند و این لحظه را میبینند. رو به دامادشان میگویند: «هیچ مردی نیست که در کارهای خانه به همسرش کمک کند مگر اینکه خداوند به عدد هر تار مویی که در بدن او روییده پاداش یک سال عبادت که روزهایش روزهدار و شبهایش شبزندهدار بوده را میدهد. خداوند به چنین مردی ثواب انبیای صابر خود مثل یعقوب و داوود و عیسی را میبخشد.»
Fatemeh Mazhari
مقلوبه، بهانه خوبی بود برای روایت مبارزه زنان فلسطینی. قابلمه را جلویشان سر و ته میکردم و میگفتم مرابطات مقلوبه میپزند و ماه رمضان به بهانه افطاری در جوار قدس شریف، قابلمههایشان را جلوی چشم سربازان واژگون میکنند. به کنایه سقوط اسرائیل. نماد وارونه شدن اوضاع.
محمدلو
چرا صهیونیستها به این راحتی ما را میکُشند؟ چرا پدربزرگم را کشتند؟ به چه حقی روی دیوارهای غزه مینوشتند «عربها را با گاز اعدام کنید!» لعنت به اعتقاد مزخرفِ زمین بدون مردم و مردم بدون زمین!
دلم نمیخواست بمیرم. باز هم فوبیای زیر آوار ماندن و ذرهذره جان کندن. انگار آنها نمیخواستند ما مفت بمیریم، با زجر ما را میکشتند. تازه داشتم عاشق میشدم، تازه با خیال روبرویی با معشوق موهایم را فر میدادم و ترانه عاشقانه میخواندم.
Samaneh J
جنگ دل مردم غزه را بهم نزدیک میکرد. یکدست میشدند. صفهای خرید طولانی میشد ولی قیمت نان و خواربار بالا نمیرفت.
arii484
محاکمه خائنین حکومتی را میخواستیم. از طرفی فریاد وحدت سرمیدادیم. چرا حکومت فتح و حماس همدل و همراه نمیشدند در مقابل اسرائیل. وقتی میگفتیم «ما داریم نابود میشویم، با دست دشمنان و دوستان» جری میشدند. حرفمان حساب بود.
زخمی که به داخل خونریزی کند خطرش بیشتر است!
محمدلو
پیامبر وارد خانه دخترشان میشوند و این لحظه را میبینند. رو به دامادشان میگویند: «هیچ مردی نیست که در کارهای خانه به همسرش کمک کند مگر اینکه خداوند به عدد هر تار مویی که در بدن او روییده پاداش یک سال عبادت که روزهایش روزهدار و شبهایش شبزندهدار بوده را میدهد. خداوند به چنین مردی ثواب انبیای صابر خود مثل یعقوب و داوود و عیسی را میبخشد.»
sjd
اگر میدانستم عشق اینقدر خطرناک است عاشق نمیشدم!
saba
در اولین ماه رمضانی که آمده بودم ایران با خلیل رفتیم راهپیمایی روز قدس. او کوفیه پدربزرگم را انداخت روی شانه. وقتی خانوادههایی را میدیدم که با بچه کوچک آمدهاند با خودم فکر میکردم رسانههای اسرائیلی چه کلاه گشادی بر سر ما مردم غزه گذاشتهاند. این شور و علاقه و دغدغه مردم ایران کجا و آن تصوری که ایران با اسرائیل دوست مشترک است کجا؟ حس افتخار بهم دست داده بود که یک کشور اسلامی روزی به نام قدس دارد.
سعیده قاسمی
تازه داشتم عاشق میشدم، تازه با خیال روبرویی با معشوق موهایم را فر میدادم و ترانه عاشقانه میخواندم.
saba
با اینکه زن و شوهر شده بودیم. نه امام حسن (ع) را میشناختم که مجتبی اسمش را بخاطر ایشان انتخاب کرده بود، نه امام رضایی که خلیل من را از او خواسته بود، نه سیده معصومه (س) که قرار بود کنارش زندگی کنیم. بقیه اهل بیت هم همینطور. من در غزه هیچ اطلاعاتی از آنها ندیدم. رسانههای ما زیر سلطه اسرائیل و وهابیت عربستانی اداره میشد. اگر هم حرفی به میان میآمد چیزی جز توهین و بدگویی نمیدیدیم.
Samaneh J
رفتم بیخ دهان نوار نقاله ایستادم. چمدانم را برداشتم و عجلهای خودم را رساندم پیش خلیل. خم شد دستم را بوسید؛ جلوی مردم. توی چشم بودیم. مردم کانه فیلم هندی میدیدند. خلیل انگار نه انگار. روی زمین نبود. دو دستم را گرفته بود. با ولع بچهگانه که از ترس تمامشدن، شکلاتش را آرام آرام میمکد به چشمان خیسم بر و بر نگاه میکرد و دورم میچرخید. ولی لام تا کام حرف نمیزد. هول شده بودم. گلویم شده بود تکه آجر خشک. انگار پارازیت افتاده باشد روی موج زبانم، قاطی پاتی عربی انگلیسی حرف میزدم. نمیفهمیدم چه میگویم. آمادگیاش را نداشتم اینقدر بیمقدمه دستم را بگیرد.
سعیده قاسمی
اول از همه من را برد صحن قدس. وقتی در غزه بودم، خودش عکس آنجا را برایم فرستاده و گفته بود در ایران یک روز به نام روز قدس نامگذاری شده و مردم برای حمایت از مردم فلسطین به خیابانها میروند و شعار میدهند؛ تازه با زبان روزه. باورم نمیشد.
ریحانه
من از بچگی امام علی را به خاطر جنگ خندق و پیروزی بر یهودیان دوست داشتم. در غزه یک قولی داریم که یک نفر مانند امام علی که خیلی قوی است میآید و قدس را آزاد میکند. برای همین زیاد شعر «خیبر خیبر یا صهیون، جیش محمد قادمون» میخواندیم.
zahra ehtesham
بدنا نعیش بکرامه... بدنا نعیش بحریه... بدنا حیاه کریمه
ابن سینا
«هیچ مردی نیست که در کارهای خانه به همسرش کمک کند مگر اینکه خداوند به عدد هر تار مویی که در بدن او روییده پاداش یک سال عبادت که روزهایش روزهدار و شبهایش شبزندهدار بوده را میدهد. خداوند به چنین مردی ثواب انبیای صابر خود مثل یعقوب و داوود و عیسی را میبخشد.»
parniangh
پرندههای اهریمنی اسرائیل، بر سر غزه مرگ میریختند؛ بیوقفه.
parniangh
حجم
۳۴۳٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه
حجم
۳۴۳٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه
قیمت:
۳۵,۰۰۰
۱۷,۵۰۰۵۰%
تومان