بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب تاوان عاشقی | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب تاوان عاشقی

بریده‌هایی از کتاب تاوان عاشقی

انتشارات:نشر معارف
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۴از ۱۸۸ رأی
۴٫۴
(۱۸۸)
مقلوبه، بهانه خوبی بود برای روایت مبارزه زنان فلسطینی. قابلمه را جلویشان سر و ته می‌کردم و می‌گفتم مرابطات مقلوبه می‌پزند و ماه رمضان به بهانه افطاری در جوار قدس شریف، قابلمه‌هایشان را جلوی چشم سربازان واژگون می‌کنند. به کنایه سقوط اسرائیل. نماد وارونه شدن اوضاع. حتی تکبیرهایشان را بلندبلند تکرار می‌کردم «الله اکبر و لله الحمد، فی سبیل‌الله قمنا، نبتغی رفع اللواء، فلیعد للدین مجده، ولیعد للاقصی عزه، ولیعد للاقصی طهره، ولترق منا الدماء... لن ترکع امه قائدها محمد...»
ابن سینا
پیامبر وارد خانه دخترشان می‌شوند و این لحظه را می‌بینند. رو به دامادشان می‌گویند: «هیچ مردی نیست که در کارهای خانه به همسرش کمک کند مگر این‌که خداوند به عدد هر تار مویی که در بدن او روییده پاداش یک سال عبادت که روزهایش روزه‌دار و شب‌هایش شب‌زنده‌دار بوده را می‌دهد. خداوند به چنین مردی ثواب انبیای صابر خود مثل یعقوب و داوود و عیسی را می‌بخشد.»
Fatemeh Mazhari
آنجایی که حضرت علی (ع) می‌نشینند به عدس تمیزکردن برای غذا. یک روایت مفصل دارد. پیامبر وارد خانه دخترشان می‌شوند و این لحظه را می‌بینند. رو به دامادشان می‌گویند: «هیچ مردی نیست که در کارهای خانه به همسرش کمک کند مگر این‌که خداوند به عدد هر تار مویی که در بدن او روییده پاداش یک سال عبادت که روزهایش روزه‌دار و شب‌هایش شب‌زنده‌دار بوده را می‌دهد. خداوند به چنین مردی ثواب انبیای صابر خود مثل یعقوب و داوود و عیسی را می‌بخشد.»
sjd
قانون نانوشته وقتِ بمباران. آدم جلوی مرگ تنهاست. تنهای تنها. حالا که قرار است آتش جنگ تو را قورت بدهد، پس چه بهتر که کنار خانواده‌ات باشی. زیر سقف خانه خودت. کنار اهل و عیالت. بقیه را زا به راه نکنی دنبال جسدت آواره کوچه و خیابان شوند. من هم مثل بقیه.
عباس زاده
حلقه عروس را خریدم و به یاد خلیل انداختم توی انگشتم. زیر لب خواندم «وطن، روز را آغاز کن. محبوب من آواز روز را دوست دارد.»
حبیب
صحبت‌های امام خمینی درباره قدس و فلسطین را فرستاد. در اولین ماه رمضانی که آمده بودم ایران با خلیل رفتیم راهپیمایی روز قدس. او کوفیه پدربزرگم را انداخت روی شانه. وقتی خانواده‌هایی را می‌دیدم که با بچه کوچک آمده‌اند با خودم فکر می‌کردم رسانه‌های اسرائیلی چه کلاه گشادی بر سر ما مردم غزه گذاشته‌اند. این شور و علاقه و دغدغه مردم ایران کجا و آن تصوری که ایران با اسرائیل دوست مشترک است کجا؟
ریحانه
پیامبر وارد خانه دخترشان می‌شوند و این لحظه را می‌بینند. رو به دامادشان می‌گویند: «هیچ مردی نیست که در کارهای خانه به همسرش کمک کند مگر این‌که خداوند به عدد هر تار مویی که در بدن او روییده پاداش یک سال عبادت که روزهایش روزه‌دار و شب‌هایش شب‌زنده‌دار بوده را می‌دهد. خداوند به چنین مردی ثواب انبیای صابر خود مثل یعقوب و داوود و عیسی را می‌بخشد.»
ریحانه
حسرت می‌خورد چرا زمان بیشتری نداشته برای تبلیغ. دلش می‌سوخت که تعداد شیعیان در شیلی کم است. وهابی‌ها را دیده بود که چگونه از طرف عربستان ساپورت می‌شوند و او در ایران هشتش گرو نُهش بود و حامی مالی نداشت. آرزو می‌کرد کاش وسعش می‌رسید یک کتاب احکام چاپ کند و بفرستد شیلی. نماز و غسل و وضوی مصور به زبان اسپانیولی. می‌گفت اگر کسی نیامد پشتم؛ با مجتبی می‌رویم شیلی لب ساحل کارگری، ماهی پاک می‌کنیم و با همان پول بار تبلیغ را به دوش می‌کشیم.
zahra ehtesham
گفته بود در ایران یک روز به نام روز قدس نامگذاری شده و مردم برای حمایت از مردم فلسطین به خیابان‌ها می‌روند و شعار می‌دهند؛ تازه با زبان روزه. باورم نمی‌شد. صحبت‌های امام خمینی درباره قدس و فلسطین را فرستاد. در اولین ماه رمضانی که آمده بودم ایران با خلیل رفتیم راهپیمایی روز قدس. او کوفیه پدربزرگم را انداخت روی شانه. وقتی خانواده‌هایی را می‌دیدم که با بچه کوچک آمده‌اند با خودم فکر می‌کردم رسانه‌های اسرائیلی چه کلاه گشادی بر سر ما مردم غزه گذاشته‌اند. این شور و علاقه و دغدغه مردم ایران کجا و آن تصوری که ایران با اسرائیل دوست مشترک است کجا؟
zahra ehtesham
وقتی گفت امام خمینی اولین عالم دینی بود که مجوز داد از محل وجوهات شرعی و زکات و صدقات می‌توانند استفاده کنند برای حمایت از مبارزان فلسطینی. آن روز در غزه، اسم آیت‌الله خمینی را در گوگل سرچ کردم. چیزی جز کاریکاتور و بد و بی‌راه ندیدم.
zahra ehtesham
چشمم مات و منگ بدرقه‌شان کرد. در فرهنگ ما زن جرأت نداشت به مردش بگوید بالای چشمش ابروست، چه برسد به این‌که صدا بلند کند.
zahra ehtesham
آن‌ها ایران را به من معرفی کردند و رهبر انقلاب‌شان. آیت‌الله خمینی! تا چند روز ذهنم درگیر بود که این مرد چقدر آشناست. تا این‌که یادم آمد عکس او را تقریباً سال ۱۹۷۹ که سال پیروزی انقلاب اسلامی بود، در تلویزیون دیده‌ام. آن موقع بچه بودم. وقتی پدربزرگِ مسیحی‌ام چهره آیت‌الله خمینی را در تلویزیون دید گفت کاش جهان عرب هم رهبری مثل او داشت! چهره رهبر ایران برای من خیلی جذاب و کاریزماتیک بود. صورتش، مرا به یاد حضرت مسیح می‌انداخت.
zahra ehtesham
در کتاب مقدس خواندم سه نفر از بزرگان آریایی برای تبریک گفتن میلاد مسیح آمدند. آن مردم یهودی که نبودند، پس چه دینی داشتند؟ پرسیدم. گفتند آتش‌پرست بوده‌اند. آتش‌پرستی که دین نیست؛ جاهلیت است! بله درسته. به خودم گفتم پس چرا این‌ها حضرت مسیح را که از طرف خداست قبول می‌کنند. در کتابخانه‌ها گشتم و فهمیدم آنها زرتشتی بوده‌اند. زرتشت را پاک‌تر و بهتر از یهودیت و مسیحیت دیدم. چون آن‌ها از راهی دور برای عرض تبریک آمدند نزد عیسی مسیح. این را هم به عنوان دروغ دیگری از کشیش‌ها کشف کردم
zahra ehtesham
روزی کلمه «پاراکلیتوس» در کتاب یوحنّا توجهم را جلب کرد. از کشیشی تفسیر این واژه را پرسیدم. جواب روشنی نداد. بو بردم دست گذاشته‌ام روی کلمه‌ای حساس. از کسی که به زبان یونانی، عربی، اسپانیولی و لاتین تبحر داشت پرسیدم، پاراکلیتوس چه کلمه‌ای است؟ او گفت ترجمه این واژه یونانی احمد است.
zahra ehtesham
وقتی خانواده‌هایی را می‌دیدم که با بچه کوچک آمده‌اند با خودم فکر می‌کردم رسانه‌های اسرائیلی چه کلاه گشادی بر سر ما مردم غزه گذاشته‌اند. این شور و علاقه و دغدغه مردم ایران کجا و آن تصوری که ایران با اسرائیل دوست مشترک است کجا؟ حس افتخار بهم دست داده بود که یک کشور اسلامی روزی به نام قدس دارد.
ابن سینا
به خانهٔ مادرم زنگ می‌زدم. او هم جواب نمی‌داد. بعد از دو روز مجتبی جواب داد. باورم نمی‌شد زنده باشد. گفتم سریع برو سانتیاگو. دور از ساحل باشی. غیر از زلزله که باز ادامه داشت، سونامی هم می‌آمد. چند روستا در جنوب شیلی به‌طور کامل نابود شدند. از جمله روستاهای اطراف لینارس، جایی که مادرم زندگی می‌کرد. پل‌ها خراب شده بودند و نمی‌شد رفت سمت آن روستاها. مجتبی بعد از سه ماه توانست برود طرف خانهٔ مادری‌ام. زنگ زد که از خانه‌مان فقط زمینش مانده و پلیس می‌گوید مادرت مرده! خلیل باور نکرده بود. چند ماه بعد مجتبی می‌آید ایران. یک شب اتفاقی یکی از اقوام‌شان در فیس‌بوک به خلیل پیام می‌دهد. عکس مادرشان را می‌فرستد و می‌گوید او زنده است و آمده سانتیاگو پیش ما. می‌گفت مادرش آلزایمر دارد، نمی‌داند چگونه زنده مانده و چطور سر از سانتیاگو درآورده!
ابن سینا
بعد از هشت سال دوری، می‌رفت شیلی. آن سرِ دنیا. کشوری به فاصله پانزده هزار کیلومتری ایران. برای دیدن مادرش خیلی شوق داشت. همیشه می‌گفت خدا مادرم را دوباره به ما هدیه داد. در غزه بودم که تعریف کرد. یکبار که از دلتنگی‌ها و غربتش می‌گفت جریان ناپدیدشدن مادرش را کشید وسط. گفت دوماه قبل از جدایی از دانجلا در شیلی زلزله شده؛ سال ۲۰۱۰. زلزله‌اش دوقلو بود یعنی دو تا زلزله همزمان. یکی نزدیک شهر دل‌مار و یکی هم در جنوب شیلی. دل‌مار یکی از محبوب‌ترین شهرهای شیلی است در ساحل اقیانوس آرام. یک ساعت فاصله دارد تا پایتخت. برادرم آنجا درس می‌خواند و در یک رستوران کار می‌کرد. منتظر بودیم ویزا بگیرد و بیاید ایران برای طلبگی. آن زمان، تعطیلی رسمی شیلی بود. بیشتر مردم در ساحل مشغول جشن و شادی بودند. شب زلزله آمد. وقتی با خبر شدم در مسنجر تماس گرفتم با مجتبی. اینترنتش قطع بود.
ابن سینا
وقتی خانواده‌هایی را می‌دیدم که با بچه کوچک آمده‌اند با خودم فکر می‌کردم رسانه‌های اسرائیلی چه کلاه گشادی بر سر ما مردم غزه گذاشته‌اند. این شور و علاقه و دغدغه مردم ایران کجا و آن تصوری که ایران با اسرائیل دوست مشترک است کجا؟ حس افتخار بهم دست داده بود که یک کشور اسلامی روزی به نام قدس دارد.
ابن سینا
«خیبر خیبر یا صهیون، جیش محمد قادمون»
ابن سینا
یک‌سری حدیث بود از اهل کساء. شب و روز می‌نشستم پای آن‌ها. کلمه به کلمه می‌خواندم، ترجمه می‌کردم و غرق در معنایش می‌شدم. همین‌ها سبزه‌هایی کاشت در دلم که محبتم به اهل بیت بیشتر شود.
ابن سینا

حجم

۳۴۳٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۵۲ صفحه

حجم

۳۴۳٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۵۲ صفحه

قیمت:
۳۵,۰۰۰
۱۷,۵۰۰
۵۰%
تومان