بریدههایی از کتاب هیچ ملاقاتی تصادفی نیست
نویسنده:هاکان منگوچ
مترجم:فائزه پورعلی
ویراستار:سمانه عباسی
انتشارات:انتشارات نسل نواندیش
دستهبندی:
امتیاز:
۳.۸از ۵۳ رأی
۳٫۸
(۵۳)
اگر با نیتی صاف و به قصد درک کردن و یاد گرفتن قدم در راه بگذاری و خود را از کبر و غرورت بزدایی، قطعاً با انسانهایی برخورد میکنی که چیزهایی که میخواهی را به تو یاد بدهند.
پلوتون
هر آنچه بر سرمان میآید و حتی اگر نمیآید درواقع زبان کائنات است، مدام به تجربیاتی که داشتهام یا نداشتهام نگاه میکنم تا بشنوم و بفهمم که هستی در تلاش است چه به من بگوید.
پلوتون
تو نمیتوانی در تقدیر کسی مداخله کنی. کسی که نباید دست خالی بازگردد، باز نمیگردد. درواقع کسی هم که آمادگیاش را ندارد، از در وارد نمیشود. کائنات عادل است. نه تو هستی که داری آموزش میدهی و نه مسئول کسی هستی که آموزش نمیبیند. تنها چیزی که مسئولیت آن بر عهدۀ توست، فقط درست انجام دادن کارت است.»
پلوتون
«هر چقدر عجله کنی، همانقدر دیر میرسی.» و میگفتم برای همین شیطان در کارهای شتابزده مشارکت میکند. عجله گمراهکننده است. یک تله است. هر چیزی زمان مقرر خودش را دارد. چیزهای خوب باید دم بکشند و جا بیفتند.
پلوتون
زیاد فکر کردن شعلۀ عمل کردن را خاموش میکند. ذهن پر از دام است. مدام سکندری میزند. نمیخواهد راه برود، رشد کند، یاد بگیرد و بهسختی بیفتد. ترجیح میدهد جایی را که به آن عادت دارد به همان شکل حفظ کند. میخواهد وضعیت موجود را حفظ کند. برای همین خیلی از فرصتها از بین میرود، خیلی از آزمونها و خیلی از معجزهها...
پلوتون
تا زمانیکه کسی کمک نخواهد، نمیتواند به راه چارهای که نیازمندش است، برسد.
پلوتون
تقدیر انسان را رها نمیکند. لحظهبهلحظه از نو نوشته میشود. لحظاتی فرا میرسد که در حال انجام دادن کاری هستی که گفته بودی هرگز انجام نمیدهم، چیزی را تحمل میکنی که میگفتی هرگز تحمل نمیکنم، لحظاتی را دوست خواهی داشت که گفته بودی هرگز دوستش نخواهم داشت، به یکباره میگذاری و میروی، وقتی تصور میکردی هرگز نمیتوانی بروی، در زمانی میگویی مُردم، اما باز زندگی میکنی.
در هر آزمون و در هر سفر به خودت نزدیک میشوی.
پلوتون
همانطور که مولانا گفته است: «یک شمع وقتی شمع دیگری را روشن میکند، از نور خود چیزی نمیکاهد، برعکس وسیلهای میشود تا به تاریکیها روشنایی بخشد.»
پلوتون
وقتی محتاج چیزی باشی از تو فرار میکند، اما وقتی بینیاز از آن شدی، خودبهخود به طرفت میآید. جملۀ زیبایی در این مورد هست. "چیزهایی که در زندگی بیش از هر چیز آنها را میخواهید زمانی که با اشتیاق منتظرشان هستید به سویتان نمیآیند." این مثل این است که زندگی به تو میگوید: تا تو نگاه کنی، من نمیتوانم خودی نشان دهم.»
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
روی کوه نوشتهای بود:
«بایست مسافر. خاکی که ندانسته رویش پای گذاشتهای،
جای سرنگونی یک کشور است.»
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
انسانی که تمام نیرویش را از ثروتش میگیرد بهتمامی در ترس است، چون مدام در ترس از دست دادن داشتههایش است
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
پشیمانی پشیمانی را و احساس گناه، احساس گناه را تغذیه میکرد. فکر کردم امیدبخش خواهد بود که در مورد اینکه پس از این چه اتفاقی خواهد افتاد، صحبت کنیم.
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
«انسان بالغ کسی است که زندگی را با تمام افتوخیزها و تضادهایش بپذیرد.»
جهان
به نظر من تقدیر لحظهلحظه از نو نوشته میشود. باید یاد بگیریم با زندگی هماهنگ باشیم... همانطور که عمو مراد گفت "هر نفس یک فرصت دوباره است"... هم برای خودت و هم برای انسانهای اطرافت.
جهان
پول به دست آوردم، جایگاه شغلی به دست آوردم و بازنشسته شدم؛ فراموش کردم زندگی کنم.»
جهان
متوجه نبود هرچه غر میزند، دارد خشم خود را تغذیه میکند. حرف که میزد بیشتر ناآرام میشد. خودش خودش را سرریز میکرد. حال آنکه اگر سکوت را امتحان میکرد، قطعاً راهحلی برای وضعیتی که در آن گرفتار شده بود، مییافت. اما نهایتاً خشم احساسی شیرین است. در آن گیر افتاده بود. متوجه نبود که به صورت ناآگاهانه دارد از این کار لذت میبرد.
جهان
مولانا چه زیبا گفته است: «نه گذشته هست و نه آینده. نه به گذشته نگاه کن و غصه بخور و نه به آینده بنگر و نگران شو. لحظۀ اکنون را زندگی کن، چون تنها در آن لحظه وجود داری.»
جهان
یک ضربالمثل قدیمی وجود دارد که میگوید رابطهات با انسانها مثل رابطهات با آتش باشد؛ خیلی دور نمان که یخ میزنی، خیلی هم نزدیک نشو که میسوزی.
Parinaz
وقتی همه در تلاشاند کسی شوند تو "هیچ" شو. چون مردم میتوانند به کسی که به جایی رسیده است، آسیب بزنند؛ اما به کسی که هیچ شده است، نمیتوانند صدمهای بزنند.
Parinaz
نه فقط چیزهایی که به دست میآوریم، بلکه چیزهایی که از دست میدهیم هم ما را تبدیل به «مایِ اکنون» میکند.
Parinaz
حجم
۲۰۸٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه
حجم
۲۰۸٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه
قیمت:
۷۹,۹۰۰
۲۳,۹۷۰۷۰%
تومان