بریدههایی از کتاب نازنین
۳٫۹
(۱۰۹)
من استاد حرف زدن در سکوتم! کل زندگیام در سکوت حرف زدهام و در سکوت تراژدیهای زیادی را با خودم زندگی کردهام.
Parinaz
«میدانید، من از آن آدمهاییام که میخواهم بدی کنم، اما بدیام خوبی از آب درمیآید…»
ELNAZ
اگر زنی عاشق باشد… آخ، زن عاشق معایب و حتی بدجنسیهای مرد محبوبش را توجیه میکند، طوری که خود مرد هم تابهحال نتوانسته باشد چنین توجیهاتی برای بدیهایش بیاورد.
Tasnim:)
من هم از آدمهای مغرور خوشم میآید. مغرورها بهخصوص وقتی جذاباند که دیگر مطمئنی رویشان تسلط داری، مگر نه؟
کاربر ۸۰۴۸۵۷۸
بدبختی همین جاست که من آدم خیالپردازیام.
Woland
ببینید آقایان، افکاری هستند که… یعنی میدانید، اگر شما فکرتان را به زبان بیاورید، با کلمات بیانش کنید، آن وقت بسیار احمقانه به نظر میرسد؛ آدم حتی شرمنده میشود. اما چرا؟ دلیل خاصی ندارد، چون همهمان آدمهای مزخرفی هستیم و تحمل حقیقت را نداریم.
Woland
حالا باز اتاقهای خالی و تنهایی. آونگ ساعت میرود و میآید، کار دیگری که ندارد، دلش برای چیزی نسوخته، غمی ندارد.
سعیدا
آخر اغلب اینطوری است که آنچه برای شما والا و مقدس و محترم است دیگران و جمع دوستانتان را به خنده میاندازد و علتش هم معلوم نیست.
خیر کثیر
اغلب اینطوری است که آنچه برای شما والا و مقدس و محترم است دیگران و جمع دوستانتان را به خنده میاندازد و علتش هم معلوم نیست.
امیررضا
همهمان آدمهای مزخرفی هستیم و تحمل حقیقت را نداریم.
مامو
البته تمام ترس و وحشتم هم دقیقاً از همین است؛ اینکه همهچیز را میفهمم!
Woland
درد اینجاست که آدمیزاد روی زمین تنهاست. پهلوانی روسی بود که عربده زد: روی این خاک یک آدم زنده پیدا میشود؟! من پهلوان نیستم، اما همین را میپرسم و هیچ جوابی نمیآید. میگویند خورشید همهچیز را جان دوباره میدهد. حالا ببینید خورشید را، انگار خودش هم مُرده، مگر نه؟ همهچیز مُرده، هر جا را نگاه کنی جز نعش نمیبینی. فقط یک مشت آدم ماندهاند و دورشان جز خاموشی هیچ نیست؛ این است دنیا. چه کسی میگفت: آدمها، آهای آدمها، همدیگر را دوست داشته باشید؟ این حرف را چه کسی زد؟ آونگ ساعت همچنان بیاحساس و چندشآور ضربه میزند، دوی نیمهشب است. کفشهای کوچولویش کنار تخت انگار انتظارش را میکشند… نه، واقعاً فردا که ببرندش من چهکار کنم؟
ایوان کارامازوف
هیچچیز آزاردهندهتر و تحملناپذیرتر از این نیست که آدم به خاطر یک اتفاق نابود شود، اتفاقی که میتوانست نیفتد.
nia
مضحک است که آدم با خودش هم بخواهد در لفافه و با عبارات رمزآلود حرف بزند
مامو
میگویند خورشید همهچیز را جان دوباره میدهد. حالا ببینید خورشید را، انگار خودش هم مُرده، مگر نه؟ همهچیز مُرده، هر جا را نگاه کنی جز نعش نمیبینی. فقط یک مشت آدم ماندهاند و دورشان جز خاموشی هیچ نیست؛ این است دنیا. چه کسی میگفت: آدمها، آهای آدمها، همدیگر را دوست داشته باشید؟ این حرف را چه کسی زد؟
Ahmad rafiee
بزرگواریِ جوانی خیلی جذاب و دلفریب است، اما به یک جو نمیارزد. حالا چرا نمیارزد؟ چون ارزان به دست آمده، برای به دست آوردنش تجربهای کسب نشده. اینطور بگویم که از مظاهر اولیهٔ زندگی است. بگذار سختی بکشی، آن وقت بزرگواریات را میبینم!
rzakheirandish
شما آدمها. با آن سکوت تحقیرآمیزتان من را راندید. درست در برههای که پُرشورترین احساساتم را نثارشان میکردم، جواب اشتیاقم را با آزار دادید و تا آخر عمر رنجیدهخاطرم کردید. حالا من مسلماً حق دارم بین شما و خودم دیوار بکشم،
nia
همیشه یا تمام یک چیز را میخواستم یا هیچ! دقیقاً به همین دلیل است که در مورد سعادت هم به نصفهنیمهاش راضی نبودم، کل سعادت را میخواستم، تمامش را
Mohadese hp
میگویند کسانی که میروند لبهٔ پرتگاه میایستند انگار خودبهخود به ته دره کشیده میشوند و به نظر من خیلی از خودکشیها و قتلها فقط به این دلیل اتفاق افتاده که تپانچه دمدست بوده است.
paniz
به نظر من خیلی از خودکشیها و قتلها فقط به این دلیل اتفاق افتاده که تپانچه دمدست بوده است.
امیررضا
حجم
۱۰۵٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۹۵ صفحه
حجم
۱۰۵٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۹۵ صفحه
قیمت:
۳۰,۰۰۰
۱۵,۰۰۰۵۰%
تومان