بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب نازنین | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب نازنین

بریده‌هایی از کتاب نازنین

انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۳.۹از ۱۰۹ رأی
۳٫۹
(۱۰۹)
درد این‌جاست که آدمیزاد روی زمین تنهاست.
pegah
خشنم، مغرورم و هیچ نیازی به تسلی خاطر احدی ندارم و در سکوت رنج می‌کشم.
مامو
من بیش‌تر وقت‌ها آدم بسیار سخت‌گیری‌ام و اصلاً نمی‌بخشم. اما در مورد او برعکس هم بود،
کاربر ۸۰۴۸۵۷۸
زندگی به چه دردم می‌خورد وقتی می‌بینم کسی که با تمام وجود دوستش دارم رویم هفت‌تیر کشیده است؟
ELNAZ
هر کس گناه‌کارتر است مستحق رحم و شفقت بیش‌تری است.
سعیدا
ای امان از این جبر! امان از طبیعت! درد این‌جاست که آدمیزاد روی زمین تنهاست. پهلوانی روسی بود که عربده زد: روی این خاک یک آدم زنده پیدا می‌شود؟! من پهلوان نیستم، اما همین را می‌پرسم و هیچ جوابی نمی‌آید. می‌گویند خورشید همه‌چیز را جان دوباره می‌دهد. حالا ببینید خورشید را، انگار خودش هم مُرده، مگر نه؟ همه‌چیز مُرده، هر جا را نگاه کنی جز نعش نمی‌بینی. فقط یک مشت آدم مانده‌اند و دورشان جز خاموشی هیچ نیست؛ این است دنیا. چه کسی می‌گفت: آدم‌ها، آهای آدم‌ها، همدیگر را دوست داشته باشید؟ این حرف را چه کسی زد؟ آونگ ساعت همچنان بی‌احساس و چندش‌آور ضربه می‌زند، دوی نیمه‌شب است.
Swrw
وقتی درهرحال قرار است بدبخت بشوم، بهتر نیست مورد بدتر را انتخاب کنم؟
ELNAZ
می‌گویند خورشید همه‌چیز را جان دوباره می‌دهد. حالا ببینید خورشید را، انگار خودش هم مُرده، مگر نه؟
Hossein shiravand
اگر شما فکرتان را به زبان بیاورید، با کلمات بیانش کنید، آن وقت بسیار احمقانه به نظر می‌رسد؛ آدم حتی شرمنده می‌شود. اما چرا؟ دلیل خاصی ندارد، چون همه‌مان آدم‌های مزخرفی هستیم و تحمل حقیقت را نداریم.
Tasnim:)
معمولاً آدم در مواجهه با غمی سنگین یا بعد از یک توفان شدید روحی مدام می‌خواهد بخوابد.
آرزو
وقتی یک جوان، یک جوان نازنین، می‌خواهد حرف خردمندانه و نافذی بزند به‌یک‌باره چهره‌اش می‌شود آینهٔ صفا و صداقت؛ اصلاً انگار دارد با قیافه‌اش می‌گوید: الآن می‌خواهم جملهٔ حکیمانه و تأثیرگذاری بگویم.
رؤيا عطارزاده اصل
الآن دیگر قوانین‌تان به چه درد من می‌خورد؟ آداب‌ورسوم‌تان، اخلاقیات‌تان، زندگی و ایمان و حکومت‌تان به چه کارم می‌آید؟ بگذار قاضی‌تان بیاید قضاوتم کند، بگذار بکشانندم دادگاه عمومی. آن وقت می‌گویم که من هیچ‌چیز را قبول ندارم. قاضی فریاد می‌زند: ساکت باشید، جناب افسر سابق! من هم سرش داد می‌زنم: مگر تو کی هستی که مجبور باشم اطاعت کنم؟ چرا یک اجبار نحس و سیاه باید آن‌چه را برایم از همه‌چیز عزیزتر بود نابود کند؟ اصلاً من این دنیای‌تان را می‌گذارم و می‌روم! آخ، چه فرقی دارد برایم؟!
سعیدا
معمولاً آدم در مواجهه با غمی سنگین یا بعد از یک توفان شدید روحی مدام می‌خواهد بخوابد.
pegah
حالا من از شما می‌پرسم: زندگی به چه دردم می‌خورد وقتی می‌بینم کسی که با تمام وجود دوستش دارم رویم هفت‌تیر کشیده است؟
pegah
اگر زنی عاشق باشد… آخ، زن عاشق معایب و حتی بدجنسی‌های مرد محبوبش را توجیه می‌کند، طوری که خود مرد هم تابه‌حال نتوانسته باشد چنین توجیهاتی برای بدی‌هایش بیاورد.
مامو
من استاد حرف زدن در سکوتم! کل زندگی‌ام در سکوت حرف زده‌ام و در سکوت تراژدی‌های زیادی را با خودم زندگی کرده‌ام.
nia
زن عاشق معایب و حتی بدجنسی‌های مرد محبوبش را توجیه می‌کند، طوری که خود مرد هم تابه‌حال نتوانسته باشد چنین توجیهاتی برای بدی‌هایش بیاورد.
مه‌تاب
تقاضای احترام می‌کردم، به این معنی بود که دارم محبتش را گدایی می‌کنم…
hamiqreza
آه که چه‌قدر بدبخت بوده‌ام! همه طردم کرده بودند. مطرود و فراموش‌شده…
خیر کثیر
نمی‌دانی چه بهشتی می‌خواستم برایت بسازم. بهشتی که در جان خودم بود. بهشتم را دور تو بر پا می‌کردم! عیبی نداشت اگر دوستم هم نمی‌داشتی، مگر چه می‌شد؟ همه‌چیز همان‌طور می‌ماند، می‌گذاشتیم همان‌طور بماند. فقط مثل یک دوست با من حرف می‌زدی، کنار هم خوش بودیم و می‌خندیدیم و شادمانه به چشم هم نگاه می‌کردیم و زندگی به همین منوال خوش‌خوشک می‌گذشت. حتی اگر عاشق آدم دیگری هم می‌شدی عیبی نداشت. تو با او خوش‌وخندان می‌رفتی و من از آن طرف خیابان نگاه‌تان می‌کردم… همهٔ این‌ها هیچ اهمیتی ندارد اگر او فقط یک‌بار دیگر چشم‌هایش را باز کند!
Hossein shiravand

حجم

۱۰۵٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۹۵ صفحه

حجم

۱۰۵٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۹۵ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
۱۵,۰۰۰
۵۰%
تومان